مصاحبه استاد میشیسلاو واسیلوسکی
مصاحبه استاد میشیسلاو واسیلوسکی | به گزارش مجله اثرهنری به نقل از ایرانپوستر مصاحبه ای با استاد میشیسلاو واسیلوسکی توسط طراح پوستر بین المللی سرکار خانوم آنا کلوس انجام شده است. در این مصاحبه درباره هنر ، سفرهای هنری ، طراحی پوستر در سراسر جهان و وضعیت پوستر لهستان صحبت می کند.
آنا کلوس: سالهاست که در شورای برنامه و همچنین در بین اعضای کمیته سازمان دهنده دوسالانه بین المللی پوستر در ورشو حضور دارید و در انتخاب پوسترهای ارسالی برای این مسابقه معتبر شرکت کرده اید. شما می توانید در مورد تغییراتی که طی آن پوسترها در طی سالها گذشت ، بگویید؟ بیایید با بیان این نکته که کدام کشورها پیشرو در این حوزه بودند و امروز در صدر قرار دارند ، شروع کنیم؟
در اولین دوسالانه ای که به یاد می آورم ، در سال ۱۹۶۶ ، همه ما از طرح های پوستر ژاپنی شگفت زده شدیم. ژاپنی ها پس از آن دو مدال طلا به دست آوردند و پیروز واقعی بودند ، درست در کنار ما ، لهستانی ها بودند. این زمانی است که چنین دو کشور پیشرو ظهور کردند: ژاپن و لهستان ، در بین بازیکنان قدیمی و قدرتمند مانند سوئیس ، آلمان ، فرانسه … و این برای سالها ادامه داشت. طراحی پوستر ژاپنی برای سالهای بعدی اهدا شد تا اینکه به عنوان مثال فنلاند به دست گرفت…
با این حال باید تأکید کرد که صفت اصلی که این مسابقات اول پوستر را نشان می داد ، تنوع بود. پوسترها توسط افرادی از سراسر جهان ، غرب – فرانسه ، ایتالیا ، و همچنین کشورهای شرقی برای ما ارسال می شد.
آنا کلوس : و وضعیت امروز پوستر و طراحی پوستر چگونه به نظر می رسد؟
میشیسلاو واسیلوسکی : ژاپنی ها موقعیت محکم خود را حفظ کردند و هنوز هم متعلق به کشورهایی هستند که در طراحی پوستر و گرافیک عالی هستند و در حالیکه چین تعداد پروژه های ارائه شده را نشان می دهد ، قابل درک است با توجه به جمعیت بیشمار آنها. البته کمیت همیشه با کیفیت مطابقت ندارد. اما نه تنها چین به جلو ، کره جنوبی و تایوان حرکت کردند – این کشورها هستند که ناگهان در این زمینه نیز فعال شدند. و نه تنها در دوسالانه ما بلکه سایر رویدادهای مشابه در سراسر جهان فعال هستند.
چگونه پوستر در شکل گرافیکی خود تغییر کرد؟ در یک لحظه رایانه ها به عنوان ابزاری جدید ظاهر شدند ، چگونه این هنر پوستر را تحت تأثیر قرار داد؟
هنگامی که رسانه ها و رایانه های جدید در زمینه طراحی گرافیک ظاهر شدند ، تغییرات ناگهانی و اساسی رخ داد. من نمی گویم که این انقلاب بهتر شده است ، زیرا همیشه اینگونه نیست ، بلکه یک مرحله مرئی ، یک تحول قابل مشاهده در طراحی بود که توسط همه مردم ، در تمام قاره ها ، بر روی همه پوسترهای ممکن و رویدادهای طراحی گرافیک در جهان اتفاق افتاد.
از یک طرف ، می توانید بگویید که به طور ناگهانی و یکباره اتفاق نیفتاد ، اما از سوی دیگر این یک پیشرفت بسیار چشمگیر بود ، با هزینه ای که آن طراحان گرافیک قدیمی اغلب قبل از آنکه حتی متوجه شوند ، عقب مانده بودند. مثل من. به لطف تایپوگرافی نوآوری های فناوری ، تا آن زمان مهم نیست ، نقش مهمی را در طراحی پوستر ایفا کرد. فکر می کنم حتی می توانستید بگویید که این نوعی تغییر انقلابی است ، جایی که تایپوگرافی که زمانی فقط برای تعریف تصویر استفاده می شد ، ناگهان به ماده ای برای ایجاد تصویر تبدیل شد. چنین نامهای مشهوری مانند نویل بردی ، یا طراحان آمریکایی که دوست دارید.
در لهستان دانشکده هنر و طراحی در Łódź داریم که به عنوان مثال Krzysztof Iwański را به ما داد. تایپوگرافی در پوسترهای او کاملاً حاکم است
البته اما آنها (جنبش آوانگارد ازادی) مدتها قبل آن را انجام داده بودند ، فقط با تکنیک های سنتی ، و اکنون امکانات جدید ظهور کرده و در حال شکوفایی و تحول است.
پوستر متعلق به هنر به اصطلاح خیابان است. آیا درست است ، همانطور که بعضی ها می گویند ، آن پوستر خوب به موزه ها رانده شده است و در خیابان هر آنچه که مانده است ، آشغال است؟ آیا استانداردها واقعاً آن را کاهش داده اند؟
حقیقت کمی در آن وجود دارد ، اما من نمی خواهم بگویم که “به سمت آن سوق داده شده است”. من ترجیح می دهم بگویم که با توجه به اینکه چه نوع نقش آگاهی دهنده ای داشته است ، به یک سطح بالاتر ارتقا یافت ، و به یک زمینه جذاب تر تبدیل می شوید. پوستر روزگاری در خیابان زندگی می کرد و امروز در گالری ها زندگی می کند ، بنابراین یک قدم بالاتر حرکت کرد.
با این وجود ، من پشیمان هستم که پوسترهای هنری در خیابان ها ناپدید شدند. در جوانی این خیابان یک گالری هنری واقعی بود. در اکثریت فیلم ، تئاتر ، رویداد ، پوسترهای سیرک واقعاً قطعات هنری بودند. اما لازم به ذکر است که آنها به تجارت گرایی سنگین نبودند ، آنها اغلب “به دلیل وجود کمبود کالا” ، کالاهای مصرفی پرمصرف و “فرهنگی” وجود نداشتند.
بنابراین مقامات در تمام کشورهای کمونیستی ، از روسیه تا GDR ، از ویتنام تا بلغارستان با لهستان در جبهه ، می توانند به خود اجازه دهند چنین تجملاتی برای هنر فراهم آورند ، چرا که حمایت دولتی وجود داشته است. و همه اوضاع ناگهان در سال ۱۹۹۰ خسته شد ، هنگامی که بازار نقش مهمی را ایفا کرد. امروز آنچه را می توان مشاهده کرد – آن تابلوهای تبلیغاتی و زیبا که همراه پوستر فیلم هستند ، یا حتی پوسترهای تئاتر. تولیدات بلندپروازانه متأسفانه به حاشیه رانده می شوند ، زیرا نهادهای فرهنگی برای حفظ مالی خود باید مراقب باشند. در گذشته حامی ایالتی وجود داشت که در واقع یک زمین حاصل خیز برای خلق عالی و هنری عالی بود.
شما دقیقاً ۵۰ سال است که پوسترها را خلق می کنید ، و ۳۱ سال است که رئیس آکادمی هنرهای زیبا در ورشو بوده اید. آیا به خاطر دارید چرا اینقدر در این زمینه هنری غوطه ور شدید و نه مثلاً نقاشی یا مجسمه سازی؟ چرا طراحی پوستر را انتخاب کردید؟
دانشکده نقاشی را به پایان رساندم ، اما بعد از دو سال یادگیری ، می دانستم که پوستر آنچه را که واقعاً علاقه مند شدم را منعکس می کند. قبلاً متوجه نشدم که اسامی برجسته مانند Tomaszewski ، Cieślewicz ، Lenica، Starowieyski، Młodożeniec، Zamecznik، Fangor ، پاتکا و دیگران. به محض اینکه سال دوم را تمام کردم تصمیم گرفتم پوستر را به عنوان رشته اصلی خود در زمینه طراحی گرافیک انتخاب کنم.
پوسترهای هنری استادانی که در بالا به آنها اشاره شد ، همه جا بود و دانشجویان را حتی بیشتر از برخی رویدادهای گالری هنری الهام می بخشید. علاوه بر این ، پوستر لهستانی در جهان مشهور شد ، در اروپا ، این جوایز را جمع می کرد ، نام مدرسه لهستانی پوستر پدیدار شد.
این شرایطی بود که باعث می شد جوانان به این موضوع علاقه مند شوند و باعث شد آنها بخواهند در این فضای گالری عمومی در خیابان نیز شرکت کنند. هر هفته یا هر ماه چیز جدیدی ظاهر می شد ، ما با کنجکاوی مشاهده می کردیم که هنریک توماسوزسکی این بار چه طراحی کرده است ، رومک سیشلوویچ از پاریس چه آورده ، چه چیز جدیدی در حصار وجود دارد … این جوانان جوان را الهام بخش و هیجان زده می کرد.
امروز همه در گذشته است. با وجود همه اتفاقاتی که اکنون رخ می دهد ، امکانات بی شماری ، سهولت در سفر ، آن سالهای کمونیسم بود که پوستر را خیلی بالاتر از همه زمینه های هنری دیگر بالا برد. موفقیت های هنرمندان پوستر نسبت به سایر هنرمندان لهستانی قابل توجه تر بود: مجسمه سازان ، نقاشان و طراحان گرافیک “بی فایده” (آنها را با چشمک فراخوانید)
در خارج از کشور ، طراحی گرافیک لهستان عمدتا با مدرسه پوستر لهستان همراه است ، در حالی که گفته می شود هنریک توماسوزسکی “پدر پوستر لهستان” است. Henryk Tomaszewski برای شما کی بود؟
در ابتدا او دقیقاً این نوع گورو در هنر پوستر بود. در اوایل دهه ۶۰ ما با خلق جدید او منتظر ماندیم. قبل از اینکه وارد کارگاه او شوم هنوز دانشجو نبودم ، زیرا او کسی را انتخاب نمی کرد. بعد از اتمام تحصیلات و پروژه دیپلم (با افتخارات) تحت هدایت او ، من او را بیشتر دوست داشتم و به روشی اجتماعی تر دوست دارم ، پس از بازگشت از مدت اقامت ۱،۵ ساله در پاریس با سه برد در برخی از مسابقات پوسترکه کاملاً قابل توجه بود.
سپس او با من تماس گرفت و پرسید که آیا دوست دارم معاون او باشم یا نه. من در ابتدا شوکه شدم ، چون نمی دانستم می توانم به عنوان معلم مقابله شوم یا نمی توانم از عهده آن برآیم ، هرگز فکر نمی کردم پیش از این راه بروم. اما بعد از دو هفته تصمیم گرفتم موافقت کنم ، اگرچه وقتی سود منافع به دست می آمد این کار مشکلی نبود ، من قبلاً در بعضی از بخش های کاری درآمد خوبی دریافت کردم و چند پوستر نیز انجام دادم. و من از هنریک توماسوزسکی می ترسیدم.
بسیاری از مردم نیز نسبت به او احترام قائل بودند. با این وجود ، بعد از چند سال ما با هم دوست شدیم و او بیش از یک دوست ، یک پدر ، بیش از یک معلم برای من شد ، و تقریباً زود او را از دست دادم. حتی یک ارتباط خانوادگی مانند ما وجود داشت. من به همین ترتیب با همسرش ، ترزا پوگوفسکا و پسرش نیز ارتباط برقرار کردم. اما در تمام این سالها ، در هر پروژه ای که انجام می دادم ، همیشه این صدا در پشت سر من بود و می گفت ” هنریک توماسوزسکی در مورد این چه می گوید”. اما به جایی رسید که ما هردو برای دانش آموزان با سوژه هایی روبرو شدیم ، من اغلب کسی بودم که به فکر ایده پردازی محکوم شدم و او از آنچه ارائه کردم انتخاب کرد. این معامله ما بود.
انا کلوس : شما هنوز هم برخی از موضوعات ارائه شده توسط هنریک توماسوزسکی را ادامه می دهید.
بله ، من این کار را می کنم ، زیرا برخی از آنها ثابت کردند که جاودانه هستند ، مانند “دیروز ، امروز ، فردا” ، پس از آن Lecowskie (تأییدات استانیساوو جرزی لک) وجود داشت ، که به شکل ادبی خود مترادف ، میانبر ، ترکیبی که در هر پوستر خوب نیز مورد نیاز است.
آیا شما برای دانشجویان آکادمی هنرهای زیبا و در هنگام کارگاههای مختلف در خارج از کشور از همین موضوعات استفاده می کنید؟
بله ، اغلب اینگونه است. مدتی قبل ، هنگامی که من هنوز با هنریک کار می کردم ، مورد بازدید اساتید هلند ، آلمان ، فرانسه قرار گرفتیم و متوجه شدیم که آنها مشغول نوشتن و سرقت موضوعات ما هستند. فکر می کنم موضوع خوبی است ، همانطور که می دانید ، یکی از سخت ترین چیزهاست همه اثبات نمی شود مفید باشد ، گاهی اوقات شما باید آزمایش کنید.
بعضی اوقات ما موضوع جدیدی را ارائه میدهیم و این فقط کار نمی کند و شما باید به چیز دیگری فکر کنید ، البته به دنبال جریان های فعلی ، زیرا جوانان باید در آنچه که اتفاق می افتد- اکنون و اینجا- غوطه ور شوند. اما برخی از مباحث ثابت می شود که جاودانه است ، به عنوان مثال زندگی زیبا است ، که من اغلب در کارگاه ها از آنها استفاده می کردم. این می تواند دو معنای مخالف داشته باشد ، می تواند به معنای واقعی کلمه یا مضحک تعبیر شود.
خلق پوستری که در همه جا و در همه زمانها قابل درک باشد کار ساده ای نیست. شما این کار را کردید – منظور من این است که پوستر “بودن یا نبودن” باشد. در حال حاضر و متأسفانه ، درگیری های نظامی زیادی وجود دارد که این پوستر می تواند به آنها مراجعه کند. لطفاً به من بگویید لطفاً تحت چه شرایطی ایجاد شد و در آن زمان (در سال ۱۹۷۵) به چه مواردی اشاره کرد؟
این ۳۰ سالگرد پایان جنگ جهانی دوم بود. لهستان در آن زمان یک رقابت بین المللی برگزار کرد که بسیار زیاد مثمر ثمر بود و میزان پروژه های ارسال شده – ۱۰۰۰ پوستر از ده ها کشور وجود داشت. من دقیقاً برای این پوستر ، که کمی متفاوت از بقیه بود ، ذکر افتخاری را کسب کردم. پوستر من مانند بسیاری از طرح های ارسالی مستقیماً به جنگ پایبند نبود.
همانطور که بعداً معلوم شد ، حتی امروز نیز به روز مانده است ، زیرا جنگ ها متاسفانه یک واقعه پایان ناپذیر است. و این برای من اتفاق افتاد ، که انگلیسی را به خوبی بلد نیست ، این بازی زبانی از کلمات: OR- WAR. مثل همیشه ، در آخرین لحظه به ذهنم امد ، در یک شب پوستر را آماده کردم. من نامه هایی را که اساس Futura بود ، قطع کردم و زیر سوال شکسپریان سایه WAR را ایجاد کردم.
شیگئو فوکودا ، پیروزی ۱۹۴۵ ، پوستر سیاسی ، ۱۹۷۵
میکزیسلاو واسیلوسکی ، بودن یا (جنگ) بودن نیست ؟، پوستر سیاسی ، ۱۹۷۵ ،
و در این مسابقه پوستر که در بالا به آن اشاره شد ، این پوستر یک افتخاربزرگ بود ، که توسط Fukuda با گلوله معروف خود به بشکه بازگشت. با این وجود در دوسالانه بعدی ، علاوه بر این ذکر شریف ، آفرینش من به مدال طلا نیز رسید. و امروز ، همانطور که آنا میگوید ، هنوز هم لقب شکسپیر انگلیسی برای من معتبر است .
در حال حاضر شما هم در لهستان و هم در سراسر جهان مشهور هستید (حتی فکر می کنم بیشتر از لهستان) ، سفرهای زیادی کرده اید. جدا از لهستان کدام کشور برای شما عزیزتر است و چرا؟
من باید بار دیگر به دوران دانشجویی خود برگردم ، زمانی که نام هنو توماسوزسکی دانشجویان زیادی را از سراسر جهان به خود جلب کرد ، اما بزرگترین گروه همیشه از فرانسه بود. پاریسی هایی مانند ژرارد پاریس-کلاول ، پیر برنارد ، تیری سافیس ، فرانسوا میه ، میشل کوارز ، شاگردان هنویو بودند و من نیز با آنها دوست شدم ، ما در همان سن و سال بودیم. و ما هنوز تا امروز با هم دوست هستیم.
هربار که در پاریس بودم با آنها ملاقات می کردم و آنها برای مسابقات دوسالانه به اینجا می آمدند ، آنها اغلب مدال های طلا کسب می کردند که در یک گروه مشهور Grapus فعالیت می کردند. با تشکر از تماس هایم که بارها در فرانسه بودم ، در مدرسه های مختلف هنری و برجسته به سخنرانی یا کارگاه می پرداختم. اما نه تنها فرانسه ، بلکه در سه یا چهار دانشگاه در هلند نیز حضور داشتم …
و سپس شما زمان بسیار زیادی را در فنلاند گذراندید.
قبل از پایان کار در فنلاند ، من دو سال در دمشق بودم. آنها از من دعوت کردند که در دانشگاه دمشق استاد طراحی گرافیک و پوستر باشم. دانش فرانسه در این سوریه خطرناک … در آن زمان ، سوریه به دست آمد. همانطور که گفتم ۲ سال در آنجا ماندم و با همدردی مردم و دانشجویان را یادآوری کردم. بعضی از آن ها را دوست کردم. متأسفانه ، امروز به دلایل واضح دیگر با ما تماس بیشتری داریم.
۱۰ سال بعد من یک سال را در Rovaniemi در فنلاند گذراندم که در آن زمان من مسئولیت کار طراحی کارگاه های طراحی گرافیک و پوستر را نیز بر عهده داشتم ، در یک قلمرو کاملا متفاوت از نظر فرهنگ ، جایی که دانش آموزان دارای درجه حرارت بسیار متفاوت از طراحی آنها بودند.
چگونه طراحی گرافیکی فنلاندی مشخص می شود ، آیا حتی می توان تأثیرات “اقلیمی” را در طراحی آنها نیز تفکیک کرد؟ آیا شخصیت افراد در شکل پروژه تأثیر دارد؟
البته هر عنصر در اینجا نقش دارد. با وجود فرآیند جهانی سازی که امروزه در اطراف ما اتفاق می افتد ، که با استفاده از سبک های اینترنتی شکل گرفته و شیوه های درک جهان ، لهجه های محلی همیشه نقش مهمی را ایفا می کنند و در واقع پایه و اساس هر یک از گره ها و لنگه های جهان است ، جایی که هر یک ریشه های فرهنگی خود را دارد و با وجود این جهانی سازی و یکدستی ناشی از رسانه های جدید ، اینترنت و طراحی گرافیک رایانه ، سعی در تغذیه آنها دارد. من این موضوع را قبلاً در دمشق مشاهده کردم ، جایی که دانش آموزان در طراحی خلاصه ای از رئالیسم بهتر بودند. چرا؟ بدیهی است ، زیرا واقع گرایی در آنجا (در هنر اسلامی) ممنوع و غیرقانونی بود. طراحی خلاصه ها ، arabesques برای صدها سال باعث شده است که آنها به خوبی از آن استفاده کنند.
اکنون ، فنلاندی ها درک جالبی از جهان دارند و بهتر از ما در عکاسی هستند و خوب بودند. اما همچنین تایپوگرافی که با آن عکس ها ، و از نظر اقتصادی نیز کنار هم قرار می گرفت ، چیزی منحصر به فرد بود. موفقیت مدرسه فنلاندی در دهه ۷۰ در چند رویداد دوسالانه باعث شده است که مورد توجه واقع شود. امروزه این موضوع کمی متوقف شده است ، اما حتی با این وجود سیستم آموزشی دانشگاه هلسینکی هنوز هم از نظر تحصیلی آنها را به عنوان پیشرو در می آورد.
شما به چندین رویداد پوستر در آمریکای جنوبی دعوت شدید ، دقیقاً کجا؟ نظر شما درباره توسعه پوستر در آنجا چیست ، مشخصات پوستر لاتین چیست؟
من بیشتر وقت خود را در شیلی ، در سه دانشگاه گذراندم و سه کارگاه مختلف را انجام دادم ، با این کار “زندگی زیبا است” ، که ذکر شده بسیار مطلوب بود. من نتایج خوبی کسب کردم و افراد خوبی را ملاقات کردم. نه تنها دانش آموزان بلکه افراد عادی ، انسان هایی گرم ، دوستانه ، زیبا … به طور کلی یک کشور زیبا ، چشم انداز شگفت انگیز و کوهای زیبا است. تعجب آور است.
قبل از این که به شیلی بروم هرگز به سیاست و نه چیزهایی مانند دیکتاتوری پینوشه ، آلنده فکر نمیکردم (در سال ۱۹۷۳) و آن چیزهایی در ذهن من جاری شد. و در اینجا کشوری شگفت انگیز را از نظر فرهنگ و جغرافیا کشف کردم. بعداً برای مدت کوتاهی با دوستانم BMW (Buszewicz، Majewski، Wasilewski) برای مدت کوتاهی در ریو بودم – ما نمایشگاهی در آکادمی هنرهای زیبا آنها توسط وزارت فرهنگ و هنر و دیپلماسی ما برگزار کردیم.
و این یک ماجراجویی خوب بود ، حتی اگر اقامت بسیار کوتاه تر از شیلی باشد. من همچنین در هیئت داوران در دوسالانه مکزیک ، جایی که در گوادالاجارا نیز کارگاه داشتم – در یک دانشگاه عالی. گوادالاجارا پایتخت قدیمی مکزیک بود.
اخیراً اکوادور نیز به نکته مهمی در توسعه طراحی گرافیک و پوستر تبدیل شده است.
این درست است. به طور کلی آمریکای لاتین در حال تولد دوباره است و در لیما ، پرو و بولیوی مسابقه دوسالانه جدیدی برگزار می شود که دانشجویان من نیز حضور داشتند.
به غیر از کشورهای اروپایی ، ایران هم در زمینه هنر پوستر اهمیت دارد – شما در تهران دوستانی دارید ، در مورد طراحی معاصر در آن بخش از جهان چه می توانید بگویید؟
دوستان من مجید عباسی و رضا عابدینی زمانی در دوسالانه ما بودند و من وظیفه داشتم آکادمی هنرهای زیبای خود را به آنها نشان دهم. به این ترتیب ما با هم دوست شدیم و بعداً آنها مرا به یک کارگاه آموزشی در تهران دعوت کردند ، یعنی ۱۰ سال پیش. و من آنجا افراد خوبی هم پیدا کردم – طراحانی که به هنر پوستر علاقه دارند.
فهمیدم که تولیدات ایرانی مانند هیچ جای دیگری به خوشنویسی آنها بستگی ندارد. هنگامی که می بینید پروژه ای که به خوبی با خوشنویسی ذوب شده باشد ، می توانید به یکباره بگویید که این یک پوستر ایرانی است. علاوه بر این آنها از خودشان صحبت می کنند: نه ، نه ، ما عرب نیستیم ، ما ایرانی هستیم ، فرهنگ قدیمی. و این ارتباط بین تصویر و نوشتن بسیار دیدنی است. مهم نیست اگر مجید عباسی باشد یا رضا عابدینی یا سایر طراحان گرافیک ایران ، این در نگاه اول استثنایی و قابل تشخیص است
اکنون می خواهم به سمت هنر شما حرکت کنم. با نگاهی به پوسترهایتان می توان الهام بخش هنر خاور دور ، خطاطی چینی و ژاپنی را دید. شما از هر دو کشور بازدید کردید ، درباره این الهامات به من بگویید.
این الهامات من را در سالهای دانشجویی همراه من کردند ، زیرا عنوان دیپلم من تحت هدایت هنریک توماسوزسکی “ژاپن” بود. در ابتدا قرار بود این سفر “سفر به ژاپن” باشد اما در پایان ، من یک پانوی چند متری ساختم که از ده ها قسمت ساخته شده بود ، همه چیز متفاوت بود ، و نشان می داد که ژاپن در آن زمان برای من چه بود.
در سال ۱۹۶۶ ما بازدید کنندگان ژاپنی از توکیو و یک استاد برجسته داشتیم – تاکاشی کینو ، وقتی او کار من را دید حتی از آن خوشش آمد و گفت: “چقدر با حوصله این قسمت چاپ را مرتب کردید ، که آن را وارونه است.” با وحشت ، فهمیدم که این در واقع اشتباه من بوده است. اما من خودم را آهنگسازی کردم و این را مستقیماً به عنوان یک تعارف در نظر گرفتم.
بنابراین این منافع من قبلاً در دهه ۶۰ وجود داشت. من همیشه در مورد ژاپن خواب می دیدم اما هرگز انتظار نداشتم که بتوانم به آنجا بروم. و بالاخره من آنجا دعوت شدم و در یک سمپوزیوم بزرگ درباره مدرسه پوستر لهستان سخنرانی کردم. من موفق شدم به ژاپن سفر کنم شاید به این دلیل که در اینجا با یک دختر ژاپنی آشنا شدم که به لهستانی مسلط بود – خانم آویومی هیراکو ، و او تا حدی روحهای ماندگار من بود ، من با او به ژاپن سفر کردم
چین برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ ، برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ ، قبل از وقایع حوادث میدان تیان های من از آن بازدید کردم.
من با هشت دانشجو که دو ماه در آنجا گذراندم ، با استفاده از انواع وسایل تحرک برای جابجایی در چین ، بازدید از صومعه ها ، معابد بودایی ، جایی که راهبان آن تصاویر از آنها را انجام می دادند ، عمدتاً برای گردشگران تهیه و در محل فروخته شد.
روند ایجاد اینها یک خدمت کامل مذهبی بود ، با مدتی کوتاه مدیتیشن ، و سپس با چند ضربه قلم مو آنها را به نشانه ای ، یا پرنده ای ، گیاهان ، یا لاک پشت ، یا یک چشم انداز کوچک و برجسته انداختند.
که برای من شگفت انگیز و الهام بخش است ، نه آنقدر که دقیقاً از آن تقلید کنم ، زیرا من از این فرهنگ دور هستم ، اما چگونه با یک ژست می توانید چیزی را بصورت انتزاعی و هم یک عنصر ترسناک و معنی دار ایجاد کنید. بنابراین این مرز بین انتزاع و تصویر پردازی مانند یک راز است که همیشه مرا مجذوب خود کرده است و بعد از اولین اقامت در چین سعی کردم در کارهای گرافیکی خود به کار ببرم : پوستر ، تصویرگری ، نقاشی ، و امثال آن که تا به امروز باقی مانده است.
من می خواهم در مورد جزئیات تکنیکی که استفاده می کنید بپرسم. آیا از قلموی مخصوص ، جوهر ، کاغذ استفاده می کنید؟ چه مدت فرآیند خلاق شدن در پرونده شما طول می کشد ، مراحل آن چیست؟ چند طرح قبل از رسیدن به اثر نهایی ایجاد می شود؟
وقتی صحبت از ابزارها می شود ، من معمولاً از محصولات چینی خوبی استفاده می کنم: جوهر ، قلمو و کاغذ – اینها در لهستان وجود نداشتند ، بنابراین من بسیاری از آنها را در چین خریدم ، آنها نیز ارزان بودند. با این وجود ، وقتی صحبت از قلمو می شود ، دامنه متنوعی در اینجا دارم. من اغلب از آن قلموهای بزرگ چینی اما گاهی اوقات قدیمی ، کاملاً فرسوده استفاده می کنم ، زیرا ساختار کاملاً متفاوتی دارند و اجازه می دهند لکه های به ظاهر بی دقتی ، ریز و درشت بسازند.
ترکیبی از این ابزارهای مختلف در کارهای من است. اما من هیچ وقت رویاپردازی ای برای کپی کردن راهبان که هزاران سال این کار را انجام داده اند نداشتم. تنها چیزی که می توانم به شما بگویم این است که قبل از رسیدن به نسخه نهایی یک پروژه ، ده ها ، اگر نه صدها طرح ساخته شده باشد ، که تقریباً همه آنها را دور می اندازم ، برای خودم یک ، سه ، چند تا حداکثر اما انتخاب فقط متعلق به من است. من اغلب از دختر پسرم سؤال می کردم که کدام یک از نظر آنها بهتر است ، اما هنوز هم فکر می کنم انتخاب نهایی متعلق به طراح است.
اگرچه وقتی دانشجو بودیم ، هنریک توماسوزسکی به ما گفت که بعضی اوقات باید با نظر یک خانم یا یک خدمتکار پوستر خود را در میان بگذارید. برای پرسیدن از آنها: اینجا چه می بینید؟ و حتی اگر سردرگم نشویم ، می تواند راهنمای خوبی باشد. این همه مربوط به یک مرد ساده است که پوستر را درک می کند. اما همه اینها به عملکرد پوستر نیز بستگی دارد ، جایی که قرار است یک پیام ساده داشته باشد یا معنای مضاعف داشته باشد ، آیا این یک پوستر فرهنگی یا اجتماعی یا سیاسی است.
آیا آثار شما از ابتدا با فرمت ۱۰۰ × ۷۰ خلق شده اند؟ یا اینها طرحهایی کوچکتر هستند که بعداً آنها را بزرگ می کنید؟ منظورم این است که شما در مقیاس ۱: ۱ کار می کنید یا کوچکتر است؟
شما آنیا را می شناسید ، وقتی شروع کردم باید مقیاس ۱: ۱ باشد ،. در دهه ۷۰ مجبور شدیم از مقوا ۱: ۱ استفاده کنیم ، حروف دقیقاً با قلم مو رنگ می شدند. کار در مقیاس کوچکتر از زمانی که اولین اسکنر درام معرفی شد آغاز شد، آنچه به خاطر می آورم ابعاد A۴ یا A۳ بود. A۳ در دهه ۷۰ استاندارد بود. بعداً آنقدر تکامل یافت که واقعاً بتوانید ابعاد متناسب خودرا پیدا کنید. امروزه ساختن چیزی در اندازه تمبر پست و سپس بزرگ کردن آن مشکلی ندارد.
بنابراین اکنون من با قالب های کوچک انجام می دهم – بعضی اوقات به اندازه یک بسته سیگار ، و سپس آنها را بزرگ می کنم. البته ، بعداً این تصویر باید با تایپوگرافی – در رایانه – تنظیم شود. و چاپ آثار آخرین مرحله است.
شما به ندرت از رنگ استفاده می کنید. سیاه در آثار شما حاکم است. به یاد دارم وقتی دانشجو بودم و با یک پروژه جلد کتاب که سیاه و سفید بود به شما مراجعه کردم. و این “رادیکالیسم” را به من اشاره کردید ، گفتید “به سیاه می رسید” و نمی توانید ب ناگهان این تصمیم را بگیرید. برای خوانندگان توضیح دهید ، “رسیدن به سیاه” چیست و رنگ سیاه برای شما چیست؟
من قبلاً پوسترها را رنگ آمیزی می کردم ، در ابتدای کار در دهه ۶۰ ، دقیقاً مثل سایرین. و بعداً ، به تدریج ، تا حدودی به دلیل امکان چاپ کم کیفیت به سمت سیاه و سفید حرکت کردم. در آثار قدیمی ۳۰٪ عدم دقت استاندارد چاپ بود که در آثار من بود ، برای همه ما در واقع. چه معنی دارد ، چگونه می توان این ۳۰٪ را از اصل کار نادیده گرفت . این موضوع غالباً مرا ناراحت می کرد که رنگ آنطور که من برنامه ریزی کردم چاپ نمی شود ، همان برای هنریک و دیگران نیز همین بود.
در مواجهه با این مشکلات ، آنها مجبور بودند به رنگ مشکی کمک کنند ، برای مثال لنینکا اغلب یک لکه سیاه می افزود. همچنین تک رنگ هایی وجود داشت که تفاوت رنگ را کمتر دردناک می کرد. Janek Młodożeniec به دلیل اینکه کاملاً یک رنگ پرست بود ، از این امر کمتر ناراحت بود. او معمولاً ده ها یا بیشتر نسخه رنگی را انجام می داد و همیشه از آنها ناراضی بود ، اما در پایان همیشه یکی از آنها را انتخاب می کرد. این اختلاف نظر به کیفیت نامناسب چاپ یکی از عواملی بود که مرا به سمت سیاه و سفید سوق داد. اما این بدان معنا نیست که من به طور کامل در آن غوطه ور شده ام ، زیرا یک پوستر اغلب باید رنگ و لعاب رنگی با موضوع داشته باشد.
اما به آرامی وارد دنیای سیاه و سفید می شدم ، به خاطر داشته باشید که در واقع سیاه و سفید دنیای طیف رنگ ها است ، زیرا فقط یک سفید و یک سیاه وجود ندارد. ۱۰۰۰ سیاه وجود دارد ، از قهوه ای تا بنفش تا سبز مایل به سبز. در مورد سفید نیز همین اتفاق می افتد ، خودتان هم می دانید. هنگامی که پوسترهای قدیمی خود را از روی کشو می کشید ، آنها هرگز سفید نمیمانند. درجه رنگ یک کاغذ مایل به زرد که جذابیت دارد. سوال اینجاست که چگونه می توان آن را در یک آلبوم دوباره تولید کرد ، تا چه اندازه زرد رنگ نما را قدیمی می کند.
شما اغلب می توانید این کار را در آلبوم های دوباره تولید شده در پوسترهای قدیمی مشاهده کنید. چگونه می توان مثلاً تولوز-لاوترک را روی یک زمینه سفید قرار داد وقتی جمع آوری نمونه ای در این مورد نداشته ایم؟ من روی دیوارم پوستری از دانیل مورز قرار داده ام. “مرگ بر روی درخت گلابی” که قبلاً به رنگ سفید-سیاه و آبی بود و امروز به رنگ زرد طلایی به علاوه سیاه و آبی است – که با کمال تعجب باقی مانده است. وقتی در خیابان ها پوسترها را نگاه می کنید ، می بینید که حتی پس از چند هفته رنگ آنها چگونه تغییر می کند .
من این را همیشه ازفردی می گویم : سؤال همیشه به سمت شما حرکت می کند ، اما آنها برای کسی که به همه چیز حساس است اهمیت کمی ندارند. در اطراف ، به رنگ دیوار در یک اتاق یا سقف یا کف… همه اینها بخشی از چگونگی درک جهان است. و درست همانطور که ما این کاغذهای چاپی را ارائه می دهیم ، همه چیز در اطراف ما مهم است و ما را تحت تأثیر قرار می دهد ، چه ترجیح می دهیم چندوجهی سیاه و سفید یا رنگی را انتخاب کنیم.
آیا این استعفا از رنگ ، تلاش برای میانبر است؟
البته در بعضی موارد بله. فلسفه پشت آن مانند یک علامت جاده و خیابان است که مارا آگاه میکند و راه حل هایی به ذهن ما میرسد – این که رنگ قرمز به ما هشدار می دهد ، آبی ما را آرام می کند و رنگ زرد باعث ایجاد تضاد می شود. همه اینها در ترکیب یک پوستر وجود دارد – این بستگی به این دارد که چه اطلاعاتی را در اختیار دارید ، باید بیننده را به شکلی مثبت درگیر کند یا اینکه اعتراضی را ایجاد کند – این تمام فلسفه پشت پرده رنگ است. در این ریاضت اقتصادی ، که من از استاد جرجی لک ایده گرفته ام ، خودم برای مدت طولانی از طرح سیاه و سفید استفاده کردم ، با آگاهی کامل که رنگ ها کمتر است
بیایید به سوژه کارهای شما برویم. مهم نیست که اگر بخواهید یک پوستر فیلم ، یک جلد مجله یا یک تصویر روزنامه سفارش دهید ، شما اغلب از تصاویر یک زن استفاده می کنید. آیا پرتره های زنانه در قطعات شما تخیلی هستند یا براساس زنانی هستند که شما می شناسید؟ (منظور من این است که آیا این پرتره ها از طبیعت ، عکس ها یا داستان های ناب هستند؟)
می دانید ، این بستگی دارد ، بیشتر آنها داستانی هستند. اما غالباً محتویات یک فیلم یا یک عینک یا طرح یک کتاب باید منعکس شود ، بنابراین اگر فیلم مربوط به یک دختر نوجوان باشد ، مثلاً “Céść Tereska” نمی توانید یک پیرزن را روی پوستر بگذارید ، یا مانند آن پوستر برای اوپا ، یک جشنواره آهنگ بازیگر. در پوستر “شاهکارهای نقاشی ایتالیایی” به نوبه خود ، آزادی بیشتری به وجود آمد.
در هر یک از این موارد چهره های زن به دید من نزدیکتر بودند ، شاید به این دلیل که من با دو خواهر بزرگ شدم و یک دختر دارم ، یک همسر و پسرم برای مدت طولانی زنانه به نظر می رسند (من شوخی می کنم) اما چیزی برای آن وجود دارد ، که من چهره های زنان جوان را ترجیح می دهم تا چهره های سالخورده. گاهی اوقات لازم است چهره ای نجیب و چروکیده مانند پوستر ، مانند ویرجینیا وولف یا جورجیا O’Keeffe ، روی پوستر بگذارید.
چهره سالخوردگان ممکن است جالب تر از افراد جوان باشد ، اما در مورد من شاید اینگونه باشد ، که نه چندان چهره زن ، بلکه چهره همه افراد به طور کلی ، درصد زیادی از پوسترهای من را در بر دارد. سالها من فکر می کنم که صورت ها در آینه بی شک جذاب و رسا هستند.
علیرغم دانش گسترده شما ، تخصصها و تجربیاتی که به دست آورده اید ، می دانم که شما یک شخص بسیار متفکر هستید. نظر شما در مورد سایر زمینه های هنری ، به عنوان مثال هنر خیابانی و بنکسی چیست؟
من بنکسی را تحسین میکنم . فکر می کنم او شخصیت بزرگی است. من نمی دانم او کیست – هیچ کس نمی داند. من همیشه از حضور او در سرتاسر جهان شگفت زده شده ام ، گاهی اوقات در مکان هایی به اندازه دیوار فلسطین و اسرائیل که خطرناک است … او چگونه به آنجا رسیده است ، تقریباً یک اتفاق فوق طبیعی بود. اما تنها واقعیتی که شخصی مانند بنکسی وجود دارد ، برای من اطمینان دارد ، که جهان هنوز کاملاً جنجالی پیش نرفته است ، این نوعی تسکین برای همه افراد است .در این جهان ، شرارت سیاسی و انواع آن وجود دارد.
من برای سایر هنرمندان خیابانی نیز که در دهه ۸۰ با آنها ملاقات کردم ، نیز ارزش قائل هستم. این اقدامات استنسیل برای من بسیار نجیب تر از پسرهای ۱۰ ساله است که حضور خود را با پاشیدن مقداری نقاشی روی یک دیوار نشان می دهند و تعدادی از آنها وجود دارند ، من این را دوست ندارم.
بنکسی از نقاشی های دیواری سنتی و رنگی شروع شد. او استنسیل ها را انتخاب کرد زیرا سریعتر بود و می توانست آنها را در خانه آماده کند. این انتخاب برای حفظ ناشناس بودن وی نیز مهم بود. اما من می خواهم برای لحظه ای به پوستر شما بنشینم “بودن یا نبودن” ، که در آن تکنیک استنسیل آن ممکن است با بنکسی همراه باشد. اما چیز دیگری نیز وجود دارد: این بازی هوشمندانه از کلمات ، که برای بنکسی نیز مورد استفاده قرار می گیرد ، vide RAT-ART ، Wall and Piece – WAR و PEACE
این تاجگذاری بسیار زیبایی از ساخت های او است ، زیرا شما می توانید بگویید: بنکسی کالاهای نجیب را تجارت می کند ،و این تصادفی نیست.بنابراین من بدون توجه به هویت او در برابر اقدامات او تعظیم می کنم. قطعه هنری از خالق آن صحبت می کند. حتی اگر نقص هایی هم داشته باشد آثار او روی کالاها به خوبی خواهد ماند.
شاید مانند پایه و یا در قاب طلایی مونا لیزا … در موزه نماند اما او موزه خود را داشته است.
با بازگشت به هنر خیابانی ، این حرکتی است که با افراد بزرگی چون Basquiat از کیت هارینگ ، که پیشگامان آن بودند ، و همانند بنکسی ، توسط پلیس تحت تعقیب قرار گرفته اند ، قبل از آنکه وارول به آنها علاقه نشان داد و آنها را القاء کرد..
برای خلاصه کردن مکالمه ما می خواهم بپرسم چگونه پوستر لهستانی را امروز ارزیابی می کنید؟
ما یک روز از پنجاهمین سالگرد شگفت انگیز نخستین دوسالانه بین المللی پوستر در ورشو فاصله داریم و با ناراحتی این را می گویم اما مدیریت جدید این رویداد، با عدم برگزاری مسابقه پوستر، جایزه خوبی را جایگزین کرده است و آن را با ارائه فیلم در مورد دستاورد ها در این زمینه برگزار کرده است البته اینگونه نیست که من از این اتفاق پشیمان هستم ، زیرا این یک پیشگویی نسبتاً تند از آنچه در محیط ما اتفاق می افتد است. و در این محیط که واحه تقدم در آن است.
ما اولین بار در موزه پوستر جهان ، سپس اولین بار دوسالانه جهان را برگزار کردیم و به راحتی کم ارزش شده است. من امیدوارم که دفعه بعد در چهار سال یک استدلال منطقی داشته باشد و این سالگرد زیبا پایان یک سری از رویدادهای بزرگ نباشد.
من فقط می توانم از این رویداد امسال ابراز پشیمانی کنم ، این یک وضعیت تشویق آمیز نیست. اما من اعتقاد دارم که دوسالانه سقوط نخواهد کرد ، درست مثل پوستری که پیش از این بارها پیش بینی شده بود. مهم نیست که چگونه این کار ادامه خواهد یافت ، آیا کاغذ زنده خواهد ماند یا به طور کامل بر روی پرده ها منتقل می شود ، این پیام همیشه خواهد بود ، یک پیام کوتاه تصویری ، که یک واکنش به آنچه در حال حاضر در هر زمینه ای از جمله فرهنگ ، سیاست ، پدیده های اجتماعی ، رخ می دهد خواهد بود .
امروز ، به ویژه در دوران تمدن وابسته به تصویر ، این گفته های کوتاه و مختصر بصری حتی از گذشته نیز معنی دار تر هستند.
امروزه هنگامی که ما غرق در لکه های بصری شده ایم ،فکر میکنم پوستر با سرمایه های بینهایت در حال رشد است که میتواند حامل ایده های مثبت باشد.
منبع اصلی : retroavangarda.com
ترجمه : ایرانپوستر
بازدیدها: ۱۷۸