اخبار هنرهای تجسمیفراخوان حجم و مجسمهفراخوان نقاشیمعرفی هنرمند

مسعود عربشاهی نقاش و مجسه ساز درگذشت

مسعود عربشاهی نقاش و مجسه ساز درگذشت لینک : https://asarart.ir/Atelier/?p=8149 👇 سایت : AsarArt.ir/Atelier اینستاگرام :‌ instagram.com/AsarArtAtelier تلگرام :  @AsarArtAtelier 👆
مسعود عربشاهی نقاش و مجسه ساز درگذشت | مسعود عربشاهی، نقاش و مجسمه‌ساز ایرانی در سن ۸۴ سالگی بر اثر عارضه قلبی – ریوی دار فانی را وداع گفت.

مسعود عربشاهی نقاش و مجسه ساز درگذشت | به گزارش آتلیه اثرهنری مسعود عربشاهی هنرمند نقاش و مجسمه‌ساز روز دوشنبه ۲۵ شهریورماه بر اثر عارضه قلبی در سن ۸۴ سالگی درگذشت. پسر این هنرمند ضمن تایید خبر اعلام کرد این نقاش پیشکسوت در بیمارستان عرفان دارفانی را وداع گفت.

مسعود عربشاهی نقاش و مجسه ساز درگذشت لینک : https://asarart.ir/Atelier/?p=8149 👇 سایت : AsarArt.ir/Atelier اینستاگرام :‌ instagram.com/AsarArtAtelier تلگرام : @AsarArtAtelier 👆

«علاقه من به نقاشی و پرداختن به آن شاید نخستین اتفاقی بود که دریافته ام و ریشه ی آن در تمام تار و پودم تنیده شده در زندگی به سکوت, تنهایی و انزوای درونی خو گرفته ام, و این از گذشته های دور و از کودکی با من بوده, و بعدها ریشه گسترده ای یافته است »

مسعود عربشاهی

متولد: ۱۳۱۴ تهران

▪ فوق لیسانس معماری داخلی: هنرکده هنرهای تزیینی (دانشگاه هنر) ۱۳۴۷

▪ ۱۹ نمایشگاه انفرادی در ایران، آمریکا، فرانسه

▪ ۴۰ نمایشگاه گروهی در ایران، آمریکا، فرانسه، سوییس، تونس، ایتالیا، مغرب، انگلستان

▪ تصویرگری کتاب «اوستا از دیدگاه هنر نو» ۱۳۵۷

▪ چاپ کتاب RELIEF IN ARCHITECTURE (نقش‌برجسته در معماری) به زبان انگلیسی ۱۳۵۹

▪ چهارمین بی‌ینال تهران (جایزه‌ی اول هنرهای زیبای کشور) فروردین ماه ۱۳۴۳

▪ جایزه‌ی اول در نمایشگاه بین‌المللی مناکو ـ فرانسه ۱۳۵۲

▪ جایزه‌ی اول در نمایشگاه به مناسبت روز مادر ۱۳۵۲

▪ جایزه‌ی اول در مسابقه‌ی مجسمه‌سازی برای یکی از پارک‌های جنوب تهران. ۱۳۵۳

▪ «علاقه من به نقاشی و پرداختن به آن شاید نخستین اتفاقی بود که دریافته‌ام و ریشه‌ی آن در تمام تار و پودم تنیده شده. در زندگی به سکوت، تنهایی و انزوای درونی خو گرفته‌ام، و این از گذشته‌های دور و از کودکی با من بوده، و بعدها ریشه گسترده‌ای یافته است.»

پدر، مادر و فرزند جمع سه نفره‌ی خانواده‌ای را تشکیل می‌دادند که بیشترین اوقات کودکی مسعود در میان آن‌ها‌ سپری شد. روزها، ماه‌ها و سال‌های تنهایی. تنهایی و سکوت. و صدای پرندگان، نغمه‌هایی بودند که این سکوت را می‌شکست. هر صبح با همین نغمه‌ها بیدار می‌شد. قبل از این‌که گوش او قادر به تفکیک صداها باشد، چشم‌هایش خیره، دقایقی طولانی جست و خیز پرنده‌های کوچک را دنبال می‌کرد. پرنده‌هایی که با آواز و صدای‌شان، فضایی سرشار برای بروز عواطف او می‌ساختند.

مادر که زنی تحصیل کرده و دانا بود، تنها هم‌بازی و بزرگ‌ترین مأمن ایام کودکی‌اش شد و از خلال بازی‌های خود با او، سعی کرد تا علاقه و توانایی های او را کشف کند. به تدریج طبع لطیف و عشق او را به دنیای رنگ‌ها وشکل‌ها شناخت و نقاشی و شکل‌سازی به مجموعه بازی های آن‌ها اضافه شد. شکل‌سازی را از طریق چیدن کنار هم و سوار کردن مکعب‌های رنگین، بعد با خرده سنگ‌ها و چوب، کاغذ، گِل و… . هر کدام چه زیبا تخیلاتش را تجسم می‌بخشیدند.

اگرچه ترغیب، تشویق و همراهی‌های مادر بود که روزبه روز او را بیشتر به سمت هنر می‌کشاند.

ولی مادر بازهم حضور مهمتری در زندگی‌اش داشت. «هنر و لطافت آن برای من همیشه به بی‌نیازی و درک و دریافت هستی منتهی شده و مادیات هرگز نتوانسته در آن نقش و حجمی داشته باشد. این درک و دریافت را قبل از هر چیز مدیون مادری هستم که در وهله‌ی اول شکل درست زندگی کردن را به صورت بنیادی به من آموخت.»

مسعود عربشاهی در تهران و در سال ۱۳۱۴ متولد شد، ولی خواستگاه اجدادی او زادگاه پدرش «کَنک»، روستایی کوهستانی میان قم و کاشان و همجوار با کویری که تا چشم کار می‌کند زمینی است که در آفتاب پر تلألو و سوزان، در تاریکی شب‌های سردش، در انبوهی از هزاران هزار ستاره، چشمک‌زنان تیرگی و سیاهی شب را نور باران می‌کنند، به قدری نزدیک زمین احساس می‌شوند، که به نظر با کمی تلاش می‌شد آن‌ها را با دست گرفت و بارش ناگهانی شهاب‌سنگ‌هایش که سرشار از زیبایی است، حسی عمیق و خوفی غریب، وجود آدمی را سرشار می‌کند.

در تابستان وقتی از قم به سمت کاشان تغییر مسیر داده و از جاده‌ی بسیار گرم و سوزان حاشیه‌ی کویر به طرف سلسله کوه «تخته پلنگ» پیش می‌رویم، و در مسیری طولانی با عبور از روستاهای سلم، خورآباد، سیرو و رجان، حضور سبز باغ‌های کهک در دامنه‌ی کوه، نوید استراحت دلچسبی برای مسافران خسته، گرمازده و تشنه است.

روستایی با قدمت بسیار، تبعیدگاه ملاصدرا و خلوتگاه درویشان و مردان معتکفی، که در زمان صفویه، شلوغی، تجارت و سیاست را در اصفهان تاب نیاورده و به آن‌جا کوچ کرده بودند و مردمی سخت‌کوش، که با مشقت بسیار آب را از دل کوه و زمین به دست می‌آوردند و آن را که حضورش، سبزی و رویش بود، با دل و جان پاس می‌داشتند. آب اندک بود و زمین بسیار، و کفاف تشنگی آن را نمی‌داد. پس در کنار کارهای کشاورزی، باغداری و دامداری، کتان و کرباس هم می‌بافتند. صبورانه هر روز صدها تار و پود رنگین را در هم می‌تنیدند تا پارچه‌ای پر نقش بافته شود. ده پر بود از کارگاه های کوچک و بزرگی که زنان پیر و جوان، در آن‌ها مشغول بودند.

مسعود اوقات زیادی از زندگی را در کودکی و نوجوانی به آن‌جا می‌رفت. پدربزرگش در کَهک زندگی می‌کرد. طبیب بود و نزد مردم ده احترام بسیار داشت.

افق بی‌انتها، شب‌های پر ستاره، سبزی باغ ها، درختان پر میوه، صدای حضور آب، شر و شور پرندگان، مزارع، دام‌ها، حیوانات خانگی، خانه‌های گلی، رنگ خاک، کرباس‌ها و رنگ‌های دلپذیر نخ‌ها و…

همه چیزهایی بودند که او تشنه‌ی دیدن‌شان بود و تأثیر عمیق و ماندگاری بر «وجودش» داشتند. «وقتی به روستای پدرم می‌رفتم، در کارگاه‌های کرباس بافی، وقتی از حرکت دوک‌ها و در هم تنیده شدن نخ‌ها، پارچه‌هایی با آن لطافت و زیبایی بافته می‌شد، آن هم توسط مردمی که اطلاع چندانی نداشتند و با سادگی و محبت روزگار را می‌گذراندند به راستی می‌شد عظمت کلی فرهنگی بسیار غنی را فهمید که مردم کهک تنها جزیی از آن بودند.»

سال‌های دبستان، دوران تجسم «خیال» از طریق «رنگ» و «شکل» بود. به نوجوانی که نزدیک شد، حرکت خطوط نیز برای او عامل مهمی شد، و اشیا حضور واقعی‌تری یافتند. دوست داشت اشیا را آن‌گونه که می‌دید بکشد. تلاش او برای این منظور، با شرکت در کلاس‌های آزاد نقاشی همراه شد. (۱۳۲۸ ـ۱۳۳۵) به توصیه‌ی دوستان نزد «محمود اولیا» می‌رود. «چند سال پیش او کار کردم. هنرمند بسیار گوشه‌گیر، نازنین و طراح فوق‌العاده‌ای بود، و علاقه‌ی زیادی به کارهای «رمبرانت» داشت. نه این‌که کارهای او را کپی کند، بلکه واله و شیدای رنگ‌ها و سایه روشن کارهایش بود. من هم زمانی تحت تأثیر رمبرانت بودم.»

نقاشی آن‌قدر برایش مهم شد، که سه سال اول دبیرستان قدری بیشتر به درازا کشید. در عرض چند سال کار مداوم، برای او دست‌مایه‌ای غنی در طراحی، نقاشی و درک درست تناسبات طبیعی فراهم کرد، و وقتی به «هنرستان تجسمی پسران تهران» راه یافت، به خوبی با مسایل آکادمیک آشنا شد. (۱۳۳۵ ـ ۱۳۳۷). «زمانی که به هنرستان رفتم، وابستگی‌ام به نقاشی و در نتیجه سرعت کارم بیشتر شد و همبستگی بهتری در کارهایم شکل گرفت. یعنی جمع و جور شدند و از پراکندگی گذشته درآمدند.

خانم «شکوه ریاضی» معلم طراحی و نقاشی بود. او که تحصیل کرده‌ی «بوزار» فرانسه، نقاشی نوگرا و صاحب شخصیتی بانفوذ بود، با درک درست و تربیت یافته‌ای که از هر هنر کسب کرده بود، نقشی روشنگر و تعیین‌کننده‌ برای ادامه‌ی راه بسیاری از هنرجویان خود داشت. مسعود عربشاهی و هم‌کلاسی‌های او صادق تبریزی، منصور قندریز، فرامرز پیل‌آرام و شاگردان دیگری از جمله شیردل، محمدعلی شیوایی (کاکو)، مهدی حسینی و… .

«در این سال‌ها، در موزه‌ها و از روی اشیا و نقوش آن‌ها نسخه‌برداری می‌کردم. از همان‌هایی که بیشتر به آن‌ها علاقه‌مند شده بودم. مفرغ‌های لرستان، هنر ایلام و بین‌النهرین. به تدریج این علاقه‌مندی افزایش می‌یافت و تاثیر این نقوش در نقاشی‌هایم بیشتر شکل می‌گرفت.» صادق تبریزی این بخش از زندگی وی را چنین توضیح می‌دهد: «دوران نوجوانی را در محضر محمود اولیا به شناخت نقاشی واقعگرا و رنگ‌های طبیعت و دست‌یابی به طراحی دقیق اشیا و انسان سپری کرد. کسانی که شاهد این دوره از کوشش‌های او بوده‌اند، تعهد وی را برای پایه‌ریزی یک نقاشی حساب شده می‌ستایند.»(۱)

دیپلم که گرفت، دو سالی را در اداره‌ی فرهنگ و هنر، و به عنوان گرافیست، مشغول به کار شد. از همین زمان بود که در کارگاه‌های سفال و سرامیک وزارت فرهنگ و هنر به نحوه‌ی کار با این مواد و رنگ‌های لعابی آشنا شد. ماهیت خاک ولعاب برای او حسی از گذشته‌های دور را زنده می‌کردند.

تأسیس «هنرکده هنرهای تزیینی» در «سال ۱۳۴۰ پاسخ به ضروریت‌هایی بود که از سال‌ها قبل حس می‌شد.» این هنرکده نه فقط امکانی برای ادامه تحصیل فارغ‌التحصیلان هنرستان‌ها به وجود آورد، بلکه با ایجاد رشته های جدید، بخشی از نیازهای آموزشی نسل جدید را پاسخ داد. ده‌ها نقاش و مجسمه‌ساز و طراح نوپرداز زیر نظر معلمان ایرانی و خارجی این هنرکده پرورش یافتند، که با فعالیت‌شان بر تحولات بعدی هنر معاصر تأثیر گذاشتند. تعدادی از اینان به منظور هویت بخشیدن به کار خویش،از هنرهای سنتی مایه گرفتند (و همان زمان با عنوان «سقاخانه» مشخص شدند.) شماری دیگر، شتابان به جدیدترین پدیده‌های غربی روی آوردند تا با تحولات هنر جهانی همگام شوند».(۲)

دوستی با صادق تبریزی، فرامرز پیل‌آرام و منصور قندریز که از زمان تحصیل در هنرستان آغاز شده بود، در هنرکده‌ی تزیینی نیز ادامه می‌یابد. توجه اینان به سنت های تصویری و تزیینی ایران جلب شده است و هر یک از آن‌ها می‌کوشد به طریقی عناصر هنر گذشته را در کار خود وارد کنند. عربشاهی در این رویکرد، بیشتر تحت تأثیر هنر دوران باستان است.(۴)

«در این زمان کار بر روی سفال و گچ را هم‌زمان ادامه می‌دهد، و در همین دوران است که خطوط و نقش‌ها بر روی پرده‌های نقاشی او راه می‌یابند. سال‌هایی که به وحدت فرم‌های خاص می‌پردازد و به زیر بنای غالب آثاری می‌انجامد که به ساختار و طرز تفکرش باز می گردد. بنایی در زمینه‌هایی از معنویت که به ریشه‌یابی ها و تحولاتی می‌انجامد.»(۵)

سال‌های دانشکده، اساتید و فضای پربار این دوره، در کنار کتابخانه‌ی غنی آن فرصت مساعدی را برای ادامه‌ی مطالعات و پژوهش پیرامون دوران کهن تمدن‌های ایران، بین‌النهرین، مصر و نیز ریشه‌یابی و فراگیری اصول و تکنیک‌های نقاشی غربی است تا از این طریق، ضمن همراهی با دگرگونی‌ها و نیازهای دنیای معاصر، قالبی برای بیان، عرضه‌ و تداوم اندیشه‌های «سنت‌جوی» خود بیابد. «این‌گونه است که عربشاهی، بی‌آن‌که نقش‌مایه‌ها، کنده‌کاری‌ها و خطوط کتیبه ها را بازسازی و بازآفزینی کند، حس جاری در آن‌ها را به تماشاگر القا می کند. این القا و نگاه تجریدی او از شناخت و تسلط او بر واژگان حسی و ارتباطی انتزاعی هنر نوین سرچشمه می‌گیرد.»(۶)

با همین تجربیات اولین نمایشگاه انفرادی خود را برپا می کند. (انجمن فرهنگی ایران، ۱۳۴۱) در همین سال با دو اثر در چهارمین بی‌ینال تهران شرکت می کند و برنده‌ی جایزه‌ می‌شود.

«نخستین بار توسط کریم امامی ـ نویسنده و منتقد، اصطلاح «سقاخانه» برای گروهی از هنرمندان، که عمدتاً در هنرکده‌ی هنرهای تزیینی آموزش می دیدند و می کوشیدند پلی میان سنت و نو بنا کنند به کار برده شد. عربشاهی یکی از هنرمندان منسوب به این جریان است.»(۷)

سال‌ها بعد مسعود عربشاهی ارتباط خود با این گروه از نقاشان را این‌گونه شرح می دهد. «به طور کلی، کارهای من هیچ نوع ارتباطی به این گروه نداشت و چندان علاقه‌ای به اجرای کارهای تزیینی در این زمینه نداشتم. آن‌چه کار مرا از این جریان متمایز می‌کرد، دستمایه‌ قرار دادن و گزینش آذینه‌ها و نمادهای باستانی ایران است.» (۸)

در سال ۱۳۴۳ با تشکیل تالار ایران (بعدها تالار قندریز)، در اولین نمایشگاه گروهی آن شرکت می‌کند، ولی همکاری او با تالار یک سالی بیشتر ادامه نداشت.

تجربه‌ی ایجاد نقش‌برجسته روی گچ و فلز را که از سال ۱۳۴۲ آغاز کرده بود که دو سال بعد در دانشگاه تهران به نمایش گذاشت. استفاده از فرم‌های دایره و چهارگوش و نیز جانوران اساطیری، از همین زمان در کارهای او حضور می‌یابند. «اما دو فرمی که بیشتر در آفریده‌های مسعود عربشاهی به چشم می‌خورد، رمزهای چهارگوش و دایره‌اند. دایره محاط در چهارگوش، یا برعکس، تصویر ماندالاست که کارل گوستاو یونگ آن را رمز تمامیت و جامعیت هستی، سامان و نظام یافته‌اند و در این باب داد سخن داده است.

ماندالا و چهارگان، تصویر رمزی عالم کائنات است،… ماندالانگاری در گذشته، هنر متحجری نبوده است، بلکه استادان و پیروان روحانی، مدام آن را با عناصری نو که حاصل تجاربشان در تأمل و مراقبه بود، سرشار می‌کردند، هم‌چنان که نقش دایره‌ها و چهارگوش‌ها به اندازه‌های مختلف در بعضی پرده‌های مسعود عربشاهی و یا دایره‌های محاط در مربع و مربع مستطیل و یا خورشیدهایی که بر فراز سر بعضی موجودات اساطیری می‌درخشند، در پاره‌ای دیگر، یادآور ابنیه چهار ایوانی یا بنای چهارگوش است که بر فرازش گنبدی زده‌اند: زمین نگاهدار طاق آسمان. مسعود عربشاهی با این نقوش رمزی‌‌گویی جهان هاویه گون و تشویش و اضطراب عناصر پیش ازآفرینش را به کیهانی ساختارمند تبدیل می‌کند و حاصل چنین کار شگرفی، جمع اضداد و یا اجتماع نقیضین به گونه‌ای هماهنگ است. تراژدی حدیث انسانی است که از پیش می‌داند در ستیز و آویز با نیرویی دشمن‌خو، شکست می خورد و از پای درمی‌آید، و با این همه از پیکار دست نمی‌کشد، بی‌گمان نه به این جهت که ناشناخته را که شاید شناختنی هم نیست بشناسد، بلکه فقط به پاس شأن و حیثیت پیکار با تقدیر.»(۹)

شرکت در بی‌ینال پاریس و پایان تحصیل در دوره‌ی لیسانس در سال ۱۳۴۴ اتفاق می‌افتد و بلافاصله برای ادامه تحصیل، در رشته‌ی معماری داخلی، در هنرکده هنرهای تزیینی، پذیرفته می‌شود (۱۳۴۷ ـ ۱۳۴۴).

طی سال‌های ۱۳۴۷ ـ ۱۳۴۶ در چند نمایشگاه فردی و گروهی شرکت می کند (نمایشگاه انفرادی در Gallary Solsitice پاریس، نمایشگاه گروهی باعنوان «هنر مقدس» در موزه‌ی هنرهای مدرن پاریس، نمایشگاه گروهی «نقاشان معاصر ایران» در آمریکا و نمایشگاه انفرادی در گالری سیحون.)

سال‌های پر بار دانشگاه که تمام شد، باز به محیط تنهایی و سکوت خود، که سال‌ها از آن دور بود برمی گردد. مطالعه و نقاشی را با جدیت ادامه می‌دهد، در همین زمان در «سازمان شهرسازی وزارت کشور» استخدام می‌شود و مدت دو سال همکاری می‌کند. به همدان می‌رود و در طی این مدت به طراحی و نقشه‌کشی از پلان بناهای تاریخی می‌پردازد. تجربه‌ای که مدتی بعد وارد نقاشی‌ها و نقش‌برجسته‌هایش می‌شود.

در سال ۱۳۴۸ سفارش قابل توجهی برای ایجاد نقش‌برجسته‌ی عظیمی در فضای داخلی سالن کنفرانس شیر و خورشید (سابق) در میدان ارگ تهران دریافت می‌کند. اولین نقش‌برجسته سفالی که (حدود ۶۰۰ متر مربع وسعت داشت)، حدود دو سال به طول انجامید. او این سفال‌ها را در ابعاد۱۰×۲۵ سانتی‌متر، پس از قالب‌گیری اولیه از گل رُس در سطحی کنار هم می‌چید و به اجرای طراحی و کنده‌کاری ترکیبی می‌پرداخت که از قبل روی کاغذهای بزرگ پیاده کرده بود.

تجربه‌ی سترگی را با همه‌ی فراز و فرودها و سختی هایی که کشید، با موفقیت به پایان برد. متأسفانه درهای سالن کنفرانس شیر و خورشید، سال‌هاست که بسته مانده و چندان استفاده‌ای از آن به عمل نیامده ولی موفقیت این تجربه، مقدمه‌ای برای ترغیب معماران در استفاده از نقش‌برجسته برای تزیین بناها، و دریافت سفارش های دیگر شد.

نقش‌برجسته سر در ساختمان «اتاق صنایع و معادن» در خیابان طالقانی به ابعاد ۱۷۴ متر مربع و با استفاده از مس و سرامیک (۱۳۴۹)، دیوارهای ساختمان مرکز مدیریت صنعتی (۱۳۵۱)، تالار همایش و دیوارهای ورودی ساختمان گروه صنعتی بهشهر با استفاده از سفال و گچ مخصوص (۱۳۵۳)، تالار ورودی ساختمان وزارت کشاورزی(۱۳۵۴).

در طی دو یا سه سال که سخت درگیر اجرای نقش‌برجسته‌های سفارش شده بود، مدتی از نقاشی بازماند، اگرچه مطالعات او ادامه پیدا کرد. دامنه‌ی مطالعات خود را به مفرغ های لرستان و سایر اشیا تزیینی این دوره می کشاند، و با کوشش و علاقه‌ی بیشتری به نقاشی می‌پردازد. «در این زمان می اندیشیدم که آیا مسایل مربوط به زمان خود را در نقاشی‌هایم مطرح کنم و یا باید از ذهنیت گذشته و نقش آن دوری جویم؟ این پرسشی است که مدت ها به آن اندیشیده‌ام، و سرانجام تنها ارتباط سنت و ذهنیت را پایه‌ی روشنی برای کارهای تداوم یافته‌ی خود پیدا کرده‌ام.»(۱۰)

در مسابقه‌ی ساخت یک مجسمه‌ی برنزی برای پارک خزانه در جنوب تهران، موفق به دریافت سفارش و نهایتاً اجرای آن شد.(۱۳۵۱). (متأسفانه از این مجسمه اکنون اثری وجود ندارد!) برگزاری نمایشگاه انفرادی و گروهی خود را در داخل و خارج از کشور ادامه می دهد، در نمایشگاه بین‌المللی «موناکو» موفق به دریافت جایزه‌ی اول می‌شود.(۱۳۵۲))از دست دادن مادر، عاقبت برای او نیز رخ داد(۱۳۵۲) او که مادرش را می‌پرستید و ورود به دنیای هنر را مدیون او می‌دانست، با مرگش تنهایی‌اش بیشتر می‌شود.

تجربه ی تازه ای را در نقاشی‌های خود دنبال می‌کند و به استفاده از نقش مایه‌هایی فیگوراتیو از قبیل حیوانات افسانه‌ای، پرندگان و انسان، با الهام از نقوش مفرغینه‌‌ها و اشیای برنزی لرستان و نقوش نمادین تمدن‌های بین النهرین رو می‌آورد. استفاده از این نقوش، که در نقاشی‌های او مایه‌هایی اکسپرسیونیستی یافته بودند، چهار سالی ادامه می‌یابد.

به اتفاق و همراهی مارکو گریگوریان، مسعود عربشاهی، غلامحسین نامی، مرتضی ممیز، فرامرز پیلارام، سیراک ملکوتیان و عبدالرضا دریابیگی، گروهی با نام «گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان» شکل می گیرد.(۱۳۵۳ ـ ۱۳۵۶) این گروه در طی سه سال فعالیت خود نمایشگاه‌های متعددی را همراه با هنرمندان مدعو و با عناوین «آبی» و «گنج و گستره» در ایران و خارج از کشور برپا می‌کند. از جمله: نمایشگاه بین‌المللی «بال سوییس»(۱۳۵۵) و Wash Art آمریکا (۱۳۵۶).

در سال ۱۳۵۶ موزه‌ی هنرهای معاصر تهران نمایشگاهی از آثار نقاشان «مکتب سقاخانه» برپا کرد، و به رغم این‌که عربشاهی خود را منسوب به این گروه نمی دانست، تعدادی از آثار وی نیز در این نمایشگاه عرضه شد. کریم امامی در کاتالوگ این نمایشگاه می‌نویسد: «در جمع سقاخانه‌ای‌ها (عربشاهی) تنها کسی است که از خطوط و نقش‌های مذهبی استفاده نکرده است. خویشاوندی او با این گروه از راه روحیه است.»(۱۱)

سال‌های انقلاب، با همه‌ی تحولات عمیقی که به دنبال داشت، بسیاری از نقاشان نوگرا را که پیش از این فعال بودند، حداقل چند سالی متقاعد به مهاجرت کرد و فصلی کم‌رنگ را در حیات هنری بسیاری از آنان رقم زد. عربشاهی نیز در سال ۱۳۶۱ برای مدتی به فرانسه مهاجرت کرد. ولی تا مدتی که در ایران بود و نیز زمانی که رفت، در همان خلوت خود، کارش را ادامه داد. تعداد زیادی نقاشی و طراحی در زمینه‌ی اشعار مولانا از جمله کارهای قبل از سفر وی است.(۱۲)

به فرانسه که رفت (۱۳۶۱ ـ ۱۳۶۳) در طی یک سال و نیم اقامت در آن‌جا، از موزه ها و نمایشگاه های متعدد آثار نوین دیدن می کند و تجربه در شیوه‌های تازه‌ای را آغاز می کند. ورود عناصر فضایی و نجومی در نقاشی‌های او مربوط به همین سال‌ها‌ است. «سفر به اروپا و زندگی در پاریس و گذران بیشترین وقت زندگی در موزه‌ها و تجربه‌ی جامعه‌ی مدرن و نوین اروپایی در تضاد آن با نگرش و شیوه‌ی زیست‌شرقی، راه‌گشای نوینی برای تجربه‌های خطوط و اشکال هندسی و فضایی و نجومی و گردش سیاره‌ها و مدارهای ستاره‌شناسی و جذبه های حرکت قانونمند آن‌ها، شیفتگی و شوری ناشناخته داشت، در این رویارویی فرهنگی، شیفته‌ی بینشی شد که در ذات خود، خورشید و کهکشان‌ها و آسمان و قانونمندی و تأثیر آنان بر زندگی را ارج می‌نهد.»(۱۳)

به آمریکا سفر می کند (۱۳۷۱ ـ ۱۳۶۳) و در طی هشت سال‌ اقامت در آمریکا، فعالیت خود را کماکان ادامه می دهد. در نمایشگاه‌های متعدد انفرادی و گروهی شرکت کرد. و سفارش‌های متعددی برای اجرای نقش برجسته و مجسمه دریافت می‌کند. از جمله: ساخت مجسمه با آلومینیم در محوطه و نقش‌برجسته در داخل ساختمان بیمه‌ی کالیفرنیا، نقش‌برجسته در ساختمان وست هالیوود در لس‌آنجلس با فلز و تعدادی نقش‌برجسته برای خانه‌های شخصی.

«سفر به آمریکا و اقامت در این سرزمین، دگرگونی های بارزی در آثارش به وجود می‌آورد. نقش‌های هندسی و فضایی، قالب تازه‌ای در آثار او می‌یابند، هر چند که خطوط و نقش‌ها در سال‌های گذشته نیز به نوعی در آثار او وجود داشته‌اند، ولی شناخت، ترکیب و به کارگیری تجربه‌های نوین، به ویژه زندگی در غرب که همواره در زندگی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان شرقی، به پیدایش و گرایش به عناصر فرهنگی و تمدن ویژه‌ی سرزمین نیاکانی در آثار آنان منجر شده است. در آثار عربشاهی نیز این شگفتی و جذبه و شور و شناخت و بازآفرینی نقش‌مایه‌های تمدن دیرین، به ویژه، یافته‌های آثار مفرغی لرستان، نمود و ظهور شفاف‌تری می‌یابد و شاید به گونه‌ای مسیر بازگشت به گذشته را روشن‌تر از همیشه به عنوان یک ضرورت و نیاز درمی‌یابد. تضاد میان فرهنگ شرق و غرب و تضاد میان جامعه‌ی صنعتی و شتابان و خشن غرب، با جامعه‌ی سنتی شرق، او را از سکوت و تنهایی به آفرینش معنایی ارزش‌های شرق در آثارش می‌کشاند.(۱۴)

حضور مجدد در تهران با استقبال گالری‌داران مواجه می‌شود. گالری سیحون تعدادی از کارهای جدید او را به نمایش گذاشت. (۱۳۷۲) سال بعد نیز ابتدا گالری گلستان آخرین تجربه‌های وی را، و در مهر همان سال گالری برگ، مروری برآثار او را ارایه می‌دهد.

سیما کوبان «هنرشناس ایرانی» درباره‌ی این نمایشگاه می نویسد: «آن‌چه در کارهای عربشاهی بیش از همه اهمیت دارد بازشناختن هنرمند در سراسر آثار عرضه شده است. عربشاهی انواع تجربیات را با مواد و مصالح مختلف انجام داده، رنگ‌ها، شکل‌ها و ترکیب‌بندی‌های او، متنوع اما پیوسته است.

آثار اورا نمی توان با آثار هیچ هنرمند دیگری اشتباه گرفت. کارهای این هنرمنداراز دیدگاه تخصصی تکراری نیست، اما به هیچ وجه از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر نمی‌پرد. دیدی قوی و دستی باز هم قوی‌تر دارد. علاوه بر منابع الهامی که خود برشمرده، تأثیر تفکر و هنر رنسانس به وضوح در آثارش مشاهده می‌شود.»(۱۵)

عربشاهی در طی سال‌های اخیر، و در طی رفت و آمدهای خود به آمریکا و ایران، موفق به اجرای چند نقش برجسته‌ی دیگر شده است. از جمله: نقش‌برجسته‌ی بتنی (۳۰۰ متر مربع) در بزرگراه مدرس (۱۳۷۴)، تالار همایش ساختمان آزمایشگاه خاک (۴۰۰ متر مربع) ۱۳۷۵، طراحی نقش‌برجسته بر روی درهای ورودی تالار اجلاس سران کشورهای اسلامی (۱۳۷۷)، نقش‌برجسته نمای بیرونی ساختمان «کانون وکلای مرکز» در تهران (۷۰۰ متر مربع) ۱۳۸۰.

وی همچنین ضمن شرکت در تعدادی نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی در ایران و خارج از کشور، در سال ۱۳۸۰ نیز بزرگداشتی از سوی موزه‌ی هنرهای معاصر تهران همراه با مروری بر آثار دوره‌های مختلف کار ایشان برگزارشد و کاتالوگی نیز به همین مناسبت از سوی موزه‌ی معاصر انتشار یافت.

«مسعود عربشاهی به روزگار ما، سراینده‌ی سرود پیوندها است. پیوند با گذشته و با نیاکان و با میراث و دستاوردهای بشر، اما پذیرای واقعیت جهان نیز هست، در عین حال که جهان را به اصلش باز می‌گرداند یعنی به هندسه و ارقام و خط که همه رمزی و تأویل‌پذیرند. چون باور دارد که باید از طریق واقعیت و فراتر رفتن از آن، به معنویت رسید. نقاشی مسعود عربشاهی بیانگر خیزش و جهش شرق است برای کشف و تسخیر جهانی نو با فروریختن سدها و موانع بر سر راه و تکان دادن اقوام کهن دستخوش رخوت و خودشیفتگی. در پرده‌هایش از انسان چندان نشانی نیست، اما اشتیاق طیران در جهان بیکران و ذوق پرواز تا بی‌نهایت، پیمودن راه تا پایان که به خط افق ناپیدا می رسد، هست و نیز دل آگاهی از این‌که هنوز راه درازی در پیش است و به آن‌چه شده نمی‌تواند بسنده کند و کار را پایان یافته پندارد و با خرسندی خاطر به تکرار مکرر و همان‌گویی بپردازد، موج می زند. … مسعود عربشاهی به این گونه نه سنت و میراث را از یاد می‌برد و نه جهان امروز و ذهنیت انسان معاصر را و هنرش اساساً برقراری پیوند میان آن دو است و از این رو می‌توان گفت که مرد گفتگو با فرهنگ غنی شرق و تمدن درخشان انسان روزگار ما است.»(۱۶)

نویسنده : حسن موریزی‌نژاد

پی‌نوشت:

۱- ر. پاکباز. پیشگامان هنر نوگرای ایران . مسعود عربشاهی . موزه هنرهای معاصر تهران،۱۳۸۰ .ص ۲۵

۲- پیشگامان هنر نوگرای ایران . پیشین. ص ۲۶

۳- ر. پاکباز. دایرهٔ‌المعارف هنر، نشر فرهنگ معاصر، تهران. ۱۳۷۸،ص ۸۹۳

۴- دو پسرـ هومن و رامین ـ ثمره‌ی ازدواج او است.

۵- سال‌شمار زندگی مسعود عربشاهی. این سال‌شمار با همکاری نقاش و توسط «رضا گوهرزاد» محقق ایرانی ساکن آمریکا، تهیه شده است.

۶- رضا گوهرزاد. نگاهی به زندگی و آثار عربشاهی. روزنامه‌ی ایران، سال هفتم،شماره ۲۰۲۴، دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۰

۷- پیشگامان هنر نوگرای ایران. پیشین. ص ۲۶

۸- محمد شمخانی. پشگامان هنر معاصر ایران. مجموعه مقالات، گفتگو با مسعود عربشاهی. نشر آگاه. زمستان ۱۳۸۴. چاپ اول. ص ۲۰ـ۲۱

۹- جلال ستاری. جهان اسطوره‌شناسی. جلد هشتم، نشر مرکز، ۱۳۸۳

۱۰- پیشگامان هنر نوگرای ایران. پیشین. ص۲۹

۱۱-پیشین. ص۳۳

۱۲- رضا گوهرزاد. پیشین

۱۳- پیشگامان هنر معاصر ایران. پیشین. ص۲۵

۱۴- سال‌شمار زندگی مسعود عربشاهی. پیشین

۱۵- پیشگامان هنر نوگرای ایران. پیشین. ص۳۶

۱۶- جهان اسطوره‌شناسی. پیشین . ص ۴ـ۱۵۳

نویسنده : حسن موریزی‌نژاد ـ دوهفته نامه تندیس

بازدیدها: ۷۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا