معرفی و آثار هیروشی سوگیموتو
معرفی و آثار هیروشی سوگیموتو | به گزارش مجله اثرهنری هیروشی سوگیموتو (۱۹۴۸- )، از عکاسان نامدارِ هنر معاصر ژاپن است که در آثارش در باب چیستی مفهوم زمان و دغدغههای متافیزیکیاش کندوکاو میکند. او فعالیت خود را در زمینهی عکاسی از دههی ۱۹۷۰ آغاز کرد و در پی آن، آفرینش هنرهای نمایشی و معماری را به کوششهای چندرشتهای خود افزود.
کارهای او را به سادگی میتوان فصلبندی کرد چرا که سوگیموتو در فواصل منظم به عکسبرداری میپردازد. اولین مجموعههای او عبارتاند از «دایُراماها»، «در ستایش سایهها»، «پرترهها» و همچنین «فرمهای انتزاعی و مدلهای ریاضی». در سالهای اخیر او شروع به کار در سالنهای سینما و مناظر دریایی کرده است.
آثار او در مجموعههای موزهها و نگارخانههای گوناگونی نگاه داشته میشوند که شماری از آنها عبارتاند از: موزهی متروپولیتن نیویورک، موزهی هنر مدرن نیویورک، نگارخانهی ملّی هنر امریکا در واشنگتن دیسی، موزهی هنر مدرن سانفرانسیسکو، و نگارخانهی هنرهای مدرن بریتانیا (تِیت). آثار او موضوع مقالهها و کتابهای انبوهی بوده است. سوگیموتو بنیاد هنری اُداوارا را در سال ۲۰۱۷ برپا کرد و آنجا را به هنرهای نمایشی سنتی ژاپنی و هنر معاصر جهانی اختصاص داد. او تاکنون جوایز متعددی را دریافت کرده است از جمله مدال افتخار باشگاه هنرهای ملّی، مدال یکصد سالهی انجمن عکاسی سلطنتی بریتانیا، جایزهی ایسامو نوگوچی (هنرمند ژاپنی)، جایزهی بینالمللی بنیاد هسلبلاد (۲۰۰۱)، و بورسیهی گوگنهایم (۱۹۸۰).
هیروشی سوگیموتو، که با اتخاذ رویکردی فلسفی در عکاسی معاصر شناخته میشود، در مجموعهی اخیرش، اُپتیکس۱، سراغ انتزاعی معنادار از خط افتراق رنگها رفته است. او پیشتر با عکس گرفتن از سالن سینماهای قدیمی و گنجاندن تمام زمان نمایش فیلم در یک فریم عکاسی (مجموعهی تئاترها)، ایجاد فرمی انتزاعی از سوختن کامل یک شمع (مجموعهی در ستایش سایهها)، ثبت کردنِ درخشش نوریِ الکتریسیته روی نگاتیو و… نشان داده است که همواره از عکاسی صریح فاصله گرفته و سعی در ایجاد تصویری خارج از قواعد مرسوم بدنهی عکاسی دارد. سوگیموتو تمرکز خود را بهجای تصاویری که میتوان با دوربین خلق کرد، بر عناصری میگذارد که امکانِ خلق تصویر را فراهم میکند: زمان، مکان، نور و در مجموعهی اخیرش، رنگ. او دقیقاً سراغ مفاهیمی میرود که به تصویر کشیدنش برای دوربین راحت نیست، و بهجای تن دادن به نظم نمادین دوربین، تصویر را با شکافهای موجود در کلّیت منسجمش روبهرو میکند.
همانطور که از فردینان دو سوسور میدانیم، کیفیتی که سازوکار زبان را به راه میاندازد افتراق یا تفاوت است – افتراق میان صداها یا هجاها – و همین کیفیت است که برساخته شدن نظام زبان را میسر میکند. به نحوی که، شرط ضروری برای شکلگیری هر هجای مستقلْ تفاوتش با دیگر هجاهاست. سوگیموتو دقیقاً دست روی چنین افتراقی در جهانِ رنگها میگذارد، جایی که نظام رنگشناسی مجبور به وارد کردن نوعی افتراق مطلق میان رنگهاست تا بتواند، از امرِ واقعی سرکش و رامنشدنی تصاویر، نظمی منسجم بسازد. جایی که ساحت نمادین بخشی از امر واقعی را با خشونت نادیده میگیرد تا قادر به استوار کردن کلّیتی خیالین و توپُر شود. او، در مجموعهی اُپتیکس، سعی در به روی صحنه آوردن بخشی از امر واقعی دارد که در نظام رایج رنگشناسی نیوتنی جایگاهی ندارد، یعنی سراغ بخشی از تصویر میرود که، در زبان، بینام است.
- مجموعۀ تئاترها، سالن واکر نیویورک، ۱۹۷۸م.
سوگیموتو در قبال این فقدانِ انسجام در کلّیت نظام نیوتنی موضعی اتخاذ میکند شبیه موضع سوژهی هیستریک در مواجهه با فقدان در دیگری بزرگ (نظم نمادین). سوژهی هیستریک، بهجای طفره رفتن یا سرپوشگذاری بر مغاک روبهرویش، با آن رودررو و درگیر میشود و توخالی بودن کلّیتِ بهظاهر بیشکاف را عیان میکند. سوگیموتو واقعیتی بینام و محذوف را با فرآیندی عکاسانه بزرگ میکند و پیش رویمان قرار میدهد، کاری شبیه به کار کودک در داستان مشهور «لباس جدید پادشاه». سوگیموتو، با ابراز جملهی «فرمْ تهی است»۲ در نوشتهای دربارهی این نمایشگاه، فقدانِ موجود در دیگری را با صدایی بلند ابراز میکند. هرچند همگان از عریان بودن پادشاه آگاهاند، اما، به قیمت برجا ماندن سازوکار نمادین وضع موجود، از آن چشمپوشی میکنند.
- مجموعۀ در ستایش سایهها، ۲۰۰۰ م.
سه رنگ اصلی نظام رنگی نیوتنی که سوگیموتو آنها را در نمایشگاهش کنار هم گنجانده ـ یعنی، قرمز، زرد و آبی ـ سالهاست توسط نظام رنگیِ آرجیبی (قرمز، سبز، آبی) به حاشیه رفته است. نظامی که عکاسی رنگی تا حدود زیادی برمبنای آن شکل گرفت امروزه بهواسطهی انواع نمایشگرهای الکترونیکی همهجایی شده است. سوگیموتو گویی از جهانی حرف میزند که تصاویرش بر پایهی سه رنگ قرمز، آبی و زرد توسط هنرمندان و صنعتگرانش تولید میشود، در مقابلِ جهانی که کامپیوتر تمام دور و اطرافش را با ترکیبات میلیونی سه رنگ قرمز، سبز و آبی پر کرده است.
- مجموعۀ اُپتیکس، ۱۵۶، ۲۰۱۸ م.
نکتهی جالبتوجه این است که عکسهایی که سوگیموتو با فیلمهای تاریخگذشتهی پولاروید ثبت کرده و با آنها سعی دارد حد فاصل بینامِ میانِ رنگهای اصلی را نشان دهد توسط این نظام منحرفِ۳ جدید، تماموکمال و با دقتی فراانسانی و با اعداد چندرقمی، کدگذاری و نمادین میشود. این نظام از آنجهت منحرفانه است که سعی دارد، با همدستیِ دیگری بزرگ، بر فقدان موجود در نظم نمادین سرپوش بگذارد.
تصاویری که سوگیموتو طبق فرایندی فیزیکی با منشور ایجاد کرده و با دوربینی از ردهخارج ثبت کرده با نرمافزارهای کامپیوتری جدید در کسری از ثانیه قابل تولید است، و این کار او حاکی از دفاع نوستالژیکش از گذشتهای است که از دست رفته، گذشتهای خیالین که هرگز وجود نداشته. سوگیموتو از معدود معاصرینی است که به دغدغهای کهنه با روشی کهنه پاسخ میدهد، چراکه از نگاه به گذشته لذتی بیشتر از خیره شدن به آینده میبرد. اتخاذ یک موضع ولرم، مابین سردی علم و گرمای هنر، و گذشتهنگری و بینابینی بودن موضوع او موضعی است که، در نگاهی کلیتر، قابل تعمیم به کلّیت رسانهی عکاسی است، رسانهای در حد فاصل اختراعات و اکتشافات علمی و قواعد زیباشناسی هنر، و با نگاهی همواره و ضرورتاً روبهگذشته.
***
سوگیموتو روند شکلگیری مجموعهی اُپتیکس را در قالب متنِ پیشِ رو توضیح میدهد:
«کارهای روزانه مرا از اواخر سال ۲۰۰۹ تا اوایل سال ۲۰۱۰ هر روز ساعتِ پنجوسیدقیقهی صبح بیدار میکرد. پیش از هر کاری، اشارات و کرشمههای نورِ بامدادی را بر فرازِ افقِ شرقی وارسی میکردم. اگر هوا آن روز صاف و پاک بود، آنگاه ستارهی صبح را میدیدم که در سمت راست و بالای سحرگاه میدرخشد. با توجه به میزانِ درخشندگی سیارهی زهره (ستارهی صبح)، میتوانستم به پاکی هوای آن روز پی ببرم. هوای توکیو کمابیش در فصل زمستان هر روز صاف و شفاف است که در اینجا میباید از الگوهای پرفشار غربی و کمفشار شرقیِ این فصل تشکر کنم. آنگاه تنها دوربین پولاروید قدیمیام را مهیّا کردم و همچنین به یک بستهی فیلم پولاروید در سرمای شبی زمستانی گرما بخشیدم.
ده سال زمان لازم داشتم تا مجموعهی رنگهای سایه۴ را تکمیل کنم. حال آنکه کلِ پروژه بخشی از یک دستگاهِ تجربی بود۵، و مشاهدات و تجربهورزیها، تنها پس از تکمیلِ دستگاه، شروع شدند. همچنین میبایست یافتههای تجربی خود را در کار میگنجاندم و بدینسان، میتوانست به پروژهای بیپایان تبدیل شود، به خصوص از آنجا که تجربهورزیها خیلی خوب میتوانند در عدمِ حضور من نیز ادامه یابند. از سوی دیگر، در حقیقت، تجربهورزیهای فعلیام را آیزاک نیوتن سیصدوپنجاه سال پیش آغاز کرده است.
دستگاه من نمایانگرِ ارتقا و پیشرفتِ ابزارها و دستگاههای نیوتن است، و از همین رو، جرئتِ منتسب کردنِ آن را به خود ندارم. هم علم و هم هنرْ مرزهای اندیشه (حتی اندیشههای تازه) را بهواسطهی تکیه بر بنیادِ کارهای اسلافِ برجستهشان بسط و گسترش میدهند؛ با وجود این، بیشتر مردم شخصی را از یاد بردهاند که برای نخستینبار به اندیشهها و ایدههای موجود در پسِ پشتِ فناوریهای پیشرفتهی امروزی دست یافت.
نیوتن کتابِ اُپتیکس را در سال ۱۷۰۴ منتشر کرد. درحالیکه نمیخواهم دستاوردهای پیشگامان عکاسیِ سدهی نوزدهم (ویلیام هنری فاکس تالبوت و لوئی ژاک مانده داگِر) را دستکم بگیرم، اما نوآوریهای آنها، به سببِ پژوهشهای پیشینِ نیوتن در باب ماهیت نور، امکانپذیر شد. چندی پس از فارغالتحصیلیِ نیوتن از دانشگاه کمبریج، دانشگاه بهخاطر پیشگیری از گسترش طاعون عظیم لندن بسته شد. پس از آن، او به زادگاهش در آبادی وولزثروپ ـ بای ـ کالسترورث۶ در شرق بریتانیا بازگشت و پژوهشهای نظاممند خود را بهطور مستقل ادامه داد.
- مجموعهٔ رنگهای سایه، ۲۰۰۶ م.
در طی یک سال و نیمی که نیوتن در زادگاهش بود، به آگاهی و بینشهای برجستهای در مورد فعالیتهای مادامالعمرش رسید، که عبارتاند از: قانون جهانی گرانش، حساب دیفرانسیل و انتگرال، و نظریهای در باب نور. او روی کرکرهی پنجرهی بستهی اتاقِ طبقهی بالای خانهاش در وولزثروپ سوراخی ریز پدید آورد و به پرتو باریک آفتاب اجازهی ورود داد. او آزمایشی را با منشوری آغازید و هر یک از رنگهای قرمز و زرد و آبی را با ضریب شکستهای متفاوت از هم جدا کرد.
این کشفِ نیوتن، در کنار قانون گرانش، تأثیر عمدهای بر خط سیر پرسشهای عقلانی پژوهشهای بعدی وی داشت، و بهطور عمده، نمای کلی مکانیک نیوتنی را ترسیم کرد. نیوتن نخستین فردی بود که چراییِ افتادن سیب از درخت و نیروهای میان اجرامِ فلکی را، با اصلی واحد، بهروشنی توضیح داد، بیآنکه به علتی الهی استناد کند. حتی امروزه، ما مسافت میان خود و ستارگان را، از طریق طول موجِ نور قطبیشدهای که از آنها تابیده میشود، برآورد میکنیم.
تأسیس علوم طبیعی (فیزیک، شیمی، زمینشناسی، اخترشناسی، پزشکی، و زیستشناسی)، که از لحاظ شناختی تحقیقپذیر و قابل تصدیق و اثباتاند، جهان را به عصر مدرن نزدیکتر کرد، جهانی که میتوان آن را از لحاظ کیفی و کمّی تجزیه و تحلیل کرد. اما، یک سده پس از انتشارِ رسالهی اُپتیکس، لَبی به انتقاد از روش منطقی و ریاضی نیوتن از حوزهای نامنتظره گشوده شد. شاعر و رماننویس و نمایشنامهنویس آلمانی، یوهان ولفگانگ فون گوته، مطالعهای بیستساله را در باب اثرات رنگ روی چشم انسان گردآوری کرد، و در نظریهی رنگِ خود میخواست نسبتی میانِ تقریر غیرشخصی و علمی نیوتن و زمینههای هنری برقرار کند.
مسلماً هفت رنگِ متمایز و منکسر طیفِ نیوتن از طریق چشم و قشر مغز (سلولهای عصبی قشر مرکزی مغز) انسان درک و دریافت میشد، ولی این امر چه چیزی را ثابت کرد؟ او استدلال کرد که رنگها حواس ما را بهطور بیواسطه در بر میگیرند، رنگهای قرمز و آبی تأثیراتی بر روانِ انسان دارند که با کمیّتی مکانیکی قابل بیان نیستند.
از سوی دیگر، ما نور را بهدرستی بهخاطر تاریکی درک و دریافت میکنیم. سیر و سفرِ نور در میان سیاهی فضای بیرونی (فضای بیرون از جو زمین) برای چشم انسان نامحسوس و ادراکناپذیر است، تنها هنگامی که نور به جو زمین برخورد کرد و از گرد و غبار موجود در هوا بازتابید، آنگاه ما آسمان آبی را دیدیم. هر سپیدهدم به تیرگی رنگِ لاجوردی مینگرم، همانگونه که ستارهی صبح را میدیدم، و بهراستی به درکی از باور گوته در پیشگفتارش رسیدم. به گفتهی او، «رنگها کنشهای نور هستند، کنشها و رنجها.»۷ بدین معنا که رنگ هنگامی رخ میدهد که نور به برخی از انسدادها و گرفتگیها برخورد کند و دچار رنجِ تصادم شود.
نکتهی شایان توجه این است که آموزههای بودایی آسیای شرقی از واژهی «رنگ» (shiki در زبانِ ژاپنی) برای اشاره به جهانِ مادی بهره میبرد، همانگونه که در گزینگویهای مشهور از سوترای فراسوی فرزانگی۸ (Hannya Shingyo در زبان ژاپنی) آمده است، «فرم تهی۹ است، تهی فرم است.۱۰» حال آنکه واژهی «rupa» (فرم) در زبان سانسکریت فینفسه به واژهی رنگ اشاره نمیکند، ولی برگردانِ واژهی «sunyata» (تهی۱۱ ) به واژهی «ku» (در گزینگویهی مزبور)، که هم به معنای تهی و هم آسمان است، شاید واژهی رنگ را بهمنزلهی مترادفی مناسب مطرح کند.
- مجموعۀ اُپتیکس، ۰۰۸، ۲۰۱۸ م.
ازاینرو اگر دنیای مرئی و بصریِ رنگ بهطور ذاتی امری تهی و پوچ باشد، آنگاه این جهان، به اندازهی رنگِ آسمان، غیرمادی و انتزاعی است. من نیز در مورد طیف هفترنگِ نیوتن شک داشتم و هر روز به نور درخشان منشور زل میزدم. بله، میتوانستم تصویر رنگهای (قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی، و بنفش) او را ببینم، اما همچنین میتوانستم رنگهای گوناگون بسیار بیشتری را در میان طیفِ نیوتن تشخیص بدهم، همچون مایههای رنگیِ بینامی در میان قرمز تا نارنجی، و زرد تا سبز. چرا همواره علم، هنگامی که میخواهد ویژگیهای چیزی را مشخص کند، میباید امر کلی را به تکههایی خُرد تقسیم کند؟ عالم آکنده از رنگهای بیشمار است، پس چرا علوم طبیعی تنها بر هفت رنگ اصرار داشتند؟ من، به میانجی رنگهای میانیِ ازیادرفته و بینام، حس واقعیتری از عالم به دست میآورم. آیا، در روزگاری که دانش علمی خود را بینیاز از خدا میبیند، کنش هنری خدمتی در جهت بازیابی و بازبینی امور ناپیدا و نادیده نیست؟ ازاینرو، تمایل داشتم که، بهمنظور عکس گرفتن از محدودههای میانِ رنگها، از فیلمهای پولارویدِ کموبیش قدیمی و تاریخگذشته بهره ببرم.
نور خورشید در میانِ فضایی تهی و تاریک به منشورم میساید و آن را میرنجاند، و در انتها به پیوستاری بیکران از رنگ تبدیل میشود. آیینهای با سازوکاری ویژه برای تنظیم زاویه و شیب آن طراحی کردم تا هر کدام از مایههای رنگی را واضحتر ببینم. یک پرتو رنگی از سوی منشوری به آیینهام برخورد میکرد، و آن را به درون اتاقی کمنور و تاریک بازتاب میدادم تا در آنجا پرتو رنگی را به رنگهای فیلم پولاروید تقلیل بدهم. البته میتوانستم رنگها را بهوسیلهی تنظیم زاویهی آیینه بیشتر از هم جدا کنم تا رنگِ دلخواهِ مرا منعکس کند.
بدینسان، میتوانستم رنگ قرمز را به بیشمار قرمز تقسیم کنم. بهخصوص هنگامی که هر یک از مایههای رنگی قرمز همجوار تاریکی باشد، آنگاه رنگ قرمز بهطور بیهمتا و جذابی نمایان میشود. از سوی دیگر، رنگها مدام تغییر میکنند. هنگامی که خورشید از مسیر (قوس) خود بالا میرود، ماهیت رنگهای منشور دمبهدم دگرگون میشود. ازاینرو، تنها چند دقیقه طول میکشد تا قرمز به نارنجی و پس از آن به زرد تبدیل شود. من توانستم نوار رنگی را در میدان دیدِ خود نگاه دارم، از طریق تنظیمِ زاویهی آیینه بهوسیلهی چرخاندنِ چرخدندهی مارپیچی بهمنظورِ جبران حرکت خورشید در هنگام طلوع.
یک روز صبح متوجه چیز نادر و عجیبی شدم. با آرامش به نوارِ مایههای رنگیِ آبی خیره شده بودم، سپس نگاهِ خیرهام را بهسوی دیوار سفیدی چرخاندم و زرد دیدم. گوته هم این پدیده را مورد مطالعه قرار داده و به این امر پی برد که چشم انسان، پس از چندی خیره ماندن به یک رنگ واحد، هنگامی که به دور مینگرد، بهمدت چند لحظه، پسـتصویرِ۱۲ محوی از رنگِ مکمل در دیدگانش باقی میماند. این توانایی عجیبوغریب در درک و دریافتِ رنگهای ناـموجود۱۳ به داناییِ زیباشناسی ما از هارمونیهای میانِ رنگهای مکمل کمک زیادی میکند. به این عالم برای مدتِ طولانی مینگریم، ولی عالم وارونه و دیگری را درک میکنیم. ازاینرو، بیش از پیش بدین امر میاندیشم که «فرمْ تهی است» و بالعکس.
- مجموعۀ اُپتیکس، ۱۲۱، ۲۰۱۸ م.
گمان میکردم که این پروژه را یک سال و اندی پیش به پایان برسانم، ولی از این فرصت بهره بردم تا آخرین موجودی فیلمهای پولارویدِ تاریخگذشته را از آخرین دورهی تولیدشان بخرم. صبحهای زمستانی صاف و پاکِ توکیو همواره مرا در حال شنا کردن در دریایی از رنگ مییافت. من بهمیانجی روش منطقی و سردِ نیوتن و نگاه شاعرانه و گرم گوته کار نکردم، بلکه شیوههای عکاسیک خود را در مسیرِ یک راه میانه۱۴ به کار گرفتم.»
- مجموعۀ اُپتیکس، ۱۰۶، ۲۰۱۸ م.
سوگیموتو در این ویدیو که توسط بنیاد کریستیز ساخته شده، دربارهی خود، کارها و جهانبینیاش سخن میگوید.
سایت هنرمند : https://www.sugimotohiroshi.com
پانوشت:
- Opticks: .عنوانِ رسالهی آیزاک نیوتن در زمینهی علوم طبیعی است
- Form is void
- pervert
- Colours of shadow
- observational apparatus
- Woolsthorpe – by – Colsterworth
- Taten des Lichts, Taten und Leiden. / Colours are acts of light, acts and sufferings
- Prajñāpāramitā Sutra
- emptiness: .تهی یا تهیبودگی در آموزههای مکتبِ بودایی به فقدانِ جوهری ذاتی در اشیا اشاره دارد
- Shiki soku ze ku, ku soku ze shiki. / Form is emptiness, emptiness is form.
- void
- after image
- non – existent
- middle way: .درآیین بودایی دارد (emptiness/ voidness/ hollowness) Śūnyatā معنای این مفهوم نیز نسبتی با مفهوم
گالری آثار هنرمند :
منابع :
سایت شخصی هیروشی سوگیموتو
حرفه هنرمند
هنرآنلاین
سایت عکاسی
بازدیدها: ۱۱۱۵