پژوهشمعرفی کتابمقالهنقد هنر

نظریه ها و کاربردهای آیکونولوژی و مراحل سه‌گانه پانوفسکی

نظریه ها و کاربردهای آیکونولوژی و مراحل سه‌گانه پانوفسکی لینک : https://asarartmagazine.ir/?p=20130 👇 سایت : AsarArtMagazine.ir اینستاگرام :‌ instagram.com/AsarArtMagazine تلگرام :  t.me/AsarArtMagazine 👆

نظریه ها و کاربردهای آیکونولوژی و مراحل سه‌گانه پانوفسکی | ایکونوگرافی واژه آیکون به معنای تصویر و یا شمایل مشتق شده است. مطالعه درباره تاریخ آیکون یا شمایل سابقه یی بسیار طولانی و گسترده دارد ‎. محققان بر این باورند مطالعات آیکونولوژی از سال ۱۵۹۳ همزمان با انتشار کتابی از سزار ریپا با عنوان آیکونولوژیا آغاز شد.

به گزارش مجله اثرهنری پس از آن از دیگر شخصیت ها می توان به امیل مال، ابی واربورگ و به ویژه اروین پانوفسکی و نیز ارنست گامبریج اشاره داشت. آیکونولوژی را از نظر زمانی و با توجه به سیر تحولات تاریخی اش می توان به دو بخش قبل از قرن بیستم (عصر ریپا و پس از آن) و قرن بیستم (با محوریت مطالعات پانوفسکی) تقسیم کرد. آیکونولوژی در سال های آغازین تا پیش از قرن بیستم اغلب ارائه نشانه ها و قواعد تصویری را شامل می شد که هنرمندان با بهره گیری از آنها در تصویرگری و نشان دادن مفاهیم غیرمادی بهره می بردند.

به کارگیری این نشانه های تصویری زبان و بیان مشترکی را در هنرهای تجسمی باعث می شد که بینندگان به دلیل آشنایی با آن زبان می توانستند تصویر را کدگشایی کرده و به فهم آن نایل آیند. اما در قرن بیستم آیکونولوژی تنها یک متد آفرینش اثر محسوب نمی شود بلکه به عنوان روشی در مطالعه و آنالیز آثار هنری مورد توجه قرار می گیرد.

به این ترتیب این علم دیگر تنها مورد استفاده هنرمندان نیست بلکه پژوهشگران و منتقدان هنری نیز با این روش توانستند درک بهتری از آثار ارائه کنند.

اروین پانوفسکی به عنوان مهم ترین و تاثیرگذارترین شخصیت در حوزه آیکونولوژی و بنیانگذار نظریه و نقد آیکونولوژی نام برده می شود که روشی کاملاعملی، منضبط و استوار از تئوری آیکونوگرافی و آیکونولوژی ارائه کرد.

پانوفسکی در سال ۱۹۳۲ میلادی با انتشار مقاله یی با عنوان «مطالعاتی در آیکونولوژی: مضامین انسان گرایانه در هنر رنسانس» روش آیکونولوژی را در مطالعات هنری رنسانس و هنر مسیحی به کار گرفت. پانوفسکی از توصیف پدیده های هنری به تفسیر روشمند آنها می پردازد.

این تفسیر از سه سطح دلالت پردازانه موتیف، تم و محتوا گذر می کند. در روش آیکونولوژی فرآیند تفسیر اثر هنری طی سه پویه راهبردی توصیف، تحلیل و تفسیر به انتظام درآمده است. از آنجا که هر اثر هنری مجموعه یی از نشانه هایی است که فراتر از فرد و در گستره باورها و فرهنگ جامعه مطرح است، اساسی ترین هدف این روش از یک سو تبیین و تعریف تمایز و افتراق میان مضمون یا معنا و از سوی دیگر فرم است.

از این رو طی سه مرحله توصیف پیش آیکونوگرافی، تحلیل آیکونوگرافیک و تفسیر آیکونوگرافیک (آیکونولوژی)، این رهیافت گام به گام به شناسایی و تفکیک سه لایه معنایی اولیه، ثانویه و محتوایی می پردازد و با هدف دریافت پیام های پنهان در ورای عناصر ملموس اثر هنری به تحلیل و کشف زوایای ناشناخته باورها، اعتقادات و جهان بینی پنهان در عناصر تصویری مبادرت می ورزد.

به طور اختصار در توضیح این سه مرحله باید گفت که توصیف پیش آیکونوگرافی یک شبه تحلیل صوری و تحلیل آیکونوگرافیک ورود به دنیای رمزگان اثر از طریق آشنایی با دنیای تصاویر، داستان ها و حکایات است. اما در مرحله تفسیر آیکونوگرافیک با چگونگی انتخاب ارزش های نمادین در برابر آن تصاویر، داستان ها و حکایات روبه روییم.

از این رو در مرحله نخست به خوانش اولیه از آن چیزی که دیده می شود فارغ از معانی قراردادی یا نمادین اکتفا می شود و تنها موضوع مورد بازنمایی به واسطه آشنایی عملی با مبانی هنر و اصول تجسمی و نیز تسلط بر تاریخ سبک متمرکز است.

«گام اول تحت عنوان موضوع طبیعی یا اولیه معرفی می شود. در این مرحله بیننده تشویق می شود تا تصویر را به مشخص ترین و ریز ترین اجزای تشکیل دهنده تجزیه کرده و المان ها ی تشکیل دهنده را چه از نظر رنگ و خط و شکل و … بازشناسایی نماید. از نظر وی این المان ها و فرم های خالص را موتیف های هنری نیز می توان نام نهاد. در واقع بازشناسی فرم های خالص تشکیل دهنده ی تصویر را پانوفسکی مرحله ی توصیف پیشا ایکونوگرافی اثر هنری می نامد.» (۵)

گام دوم در تلاش برای دسترسی و شناخت معانی ثانوی و یا قراردادی مکنون در اثر هنری، آشنایی با مضامین خاص و مفاهیم از طریق مراجعه و تسلط به دانش منابع ادبی و آزمون آن دانش از طریق آشنایی با گونه های تاریخی مطرح می شود. در این مرحله خوانش آیکون عمق بیشتری را دربرمی گیرد.

«پانوفسکی مرحله ی دوم را ذیل عنوان موضوع ثانویه یا سنتی دسته بندی می کند. تابلوی شام اخر داوینچی به عنوان مثال در این قسمت معرفی می شود. سوال بسیار مهم مطرح شده در این قسمت ان است : بر اساس چه ساز و کاری است که به عنوان مثال قرارگیری تعدادی فیگور در حالتی خاص پشت میزی تداعی کننده ی شان اخر مسیح است؟ وی چنین پاسخ می دهد که به منظور یافتن این دلیل نیاز است که پلی میان موتیف های هنری یافت شده از تصاویر دیده شده و تم ها و مفاهیمی که در فرهنگ مرتبط وجود دارد ایجاد کرده و به کشف ارتباط های میان ان ها بپردازیم. به نظر پانوفسکی معانی ثانویه را باید در موتیف ها جستجو کرد و می شود چنین موتیف هایی را ایماژ نامید و مسلم است که یافتن چنین ایماژها و تمثیل هایی معنای واژگان و فرم های یافت شده را بسیار محدودتر خواهد کرد. » (۵

اما آخرین مرحله این رویکرد اساسا بر پایه شهود و الهامات تالیفی استوار است و به آشنایی با گرایش های اساسی ذهن انسان اعم از روان شناسی و یا جهان بینی فردی در یک معادله دوجانبه نظر دارد.

مرحله سوم و پایانی به محقق اجازه می دهد تا به عمیق ترین لایه آیکون شناخت پیدا کند. این سطح از شناخت میسر نمی شود مگر اینکه در یک جست وجوی تاریخی، محقق بتواند شرایط و وضعیت خلق و رمزگذاری اثر مورد نظر را شناسایی کند. در این مرحله کوشش می شود تا شرایط خلق اثر چنان بازسازی شود که گویی امکان مشاهده خلق دوباره اثر فراهم آمده است.

«این مرحله که مرحله ی نهایی و به گونه ای گاه دور از دسترس می نماید با نام مفهوم و یا معنی نهانی و درونی شناخته شده است. این مرحله متمرکز بر  دست یابی به نوع نگرش ملتی از رده ی اجتماعی خاص در دورانی مشخص با اعتقادات مذهبی و فلسفی خاص خود است.» (۵)

در این مرحله پانوفسکی مثالی را از قرن ۱۴ میلادی بیان می کند که طی ان دو نوع به تصویر کشیدن مریم مقدس و مسیح را با هم مقایسه می کند و دلیل تغییر فرم را می جوید. به گفته ی وی نوع به تصویر کشیدن مریم مقدس و مسیح در تابلو های ان دوران به صورت لمیده بر تختی نشان داده می شده است اما در طی این دوران مریم مقدس در حالیکه مسیح را در اغوش دارد به تصویر کشیده می شود.

ان چنان که پانوفسکی تجزیه و تحلیل می کند از لحاظ فرمی در این دو نوع تابلو تنها یک ترکیب بندی مثلثی جای خود را به فرم مستطیل شکل داده است اما از لحاظ ایکونوگرافی تم جدیدی از طریق نوشته های نویسندگانی چون سنت بریجت در حال تزریق شدن به جامعه و دیدگاه های ان هاست و نکته ی حایز اهمیت دیگر ان است که به هر حال این نوع تصویر گویای هلول نوعی حالات عاطفی جدید در اواخر قرون وسطی می باشد.  

از نکات دیگر ی که نویسنده به ان می پردازد توجه به این مهم است که اگر به عنوان نمونه میکلانژ پیکرتراشی در سنگ را به برنز ترجیح می دهد در واقع نشان دهنده ی نوع رویکرد خاصی است که در سرتاسر زندگی وی سایه افکنده است. در واقع ایکونوگرافی در معنای دقیق و عمیق خود نه تنها به انالیز بلکه به سنتز اطلاعات و داده ها می پردازد تا روابط و روح نمادین مسلط بر فرهنگ را نمایان کند.

منابع و مآخذ :

  • -مختاریان، بهار. اهمیت ایکونوگرافی در پژوهش های اسطوره شناختی
  • -مختاریان، بهار. ایکونوگرافی، ایکونولوژی واربورگ، پانوفسکی
  • -Panofsky, Erwin. Studies in Iconology: Humanistic Themes in the Art of the Renaissance. 1939.
  • مرگ اندیشی در ادبیات و هنر، روزنامه اعتماد، پنج‌شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱
  • ۵- مراحل سه گانه در روش شناسی ایکونولوژی پانوفسکی، سیده شبنم شمس الدین، سایت انسان‌شناسی و فرهنگ
  • https://citaliarestauro.com/en/art-analysis-panofsky-method/

Visits: 2039

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا